
Eternal Sunshine
of the Spotless Mind
درخشش ابدی یک ذهن پاک
| نوع فیلم | عاشقانه/درام/علمی تخیلی/روانشناسانه |
| کارگردان | میشل گوندری |
| بازیگران اصلی |
جیم کری..............(جوئل) کیت وینسلت.........(کلمنتاین) کریستن دانست......(مری) تام ویلکینسون........(دکترمیرزواک) مارک رافالو............(استن) الیجا وود...............(پاتریک) |
|
مدیر فیلم برداری |
الن کوراس |
| موسیقی | جان بریون |
| تدوین | والدیس اسکارزدوتیر |
| کشورتولیدکننده | امریکا |
| سال تولید | ۲۰۰۴ |
| مدت فیلم | ۱۰۷ دقیقه |
امتیاز جهانی فیلم در IMDb(از 10 نمره): ۸.۴
امتیاز فیلم در سینما مان شان (از 5 نمره): ۴
خلاصه ی فیلم:
جوئل پس از آشنایی با کلمنتاین پرانرژی وغیرمعمول،شیفته اش میشود وتلاش میکند به کمک او از زندگی ملال آور وافسرده اش فاصله بگیرد.اما روزی با رفتاری ناباورانه از او مواجه می شود وپس از تحقیق میفهمد که کلمنتاین با مراجعه به موسسه ای ،او را از خاطرات ومغزش پاک کرده است.جوئل خشمگین تصمیم میگیرد او نیز کلمنتاین را از ذهنش پاک کند تا آزار نبیند.اما درطی این کار،پی میبرد حقیقتا عاشق اوست ونمیتواند عشق را از زندگیاش خارج کند.

داستان فیلم:
جوئل مردی تنها وافسرده است که تمام امیدش در زندگی به دوست دختری به نام کلمنتاین محدود میشود.کلمنتاین دختری پرانرژی وفعال است وجوئل از بودن درکنار او احساس آرامش مییابد.وقتی در روز ولنتاین چیزی از طرف کلمنتاین دریافت نمیکند،به سراغش میرود ولی کلمنتاین به گونهای رفتار میکند که گویی اصلا جوئل را نمیشناسد.جوئل حیرتزده به پرسوجو از دوستانش میپردازد وپی میبرد که کلمنتاین با مراجعه به یک موسسهی روان درمانی،حافظهاش را پاک کرده وکل خاطرات مربوط به او را از بین برده است.جوئل به موسسه میرود که تحت نظر پزشکی به نام دکتر میرزواک اداره میشود.میرزواک به او میگوید که میتواند در صورت تمایل افراد،قسمتی از حافظهشان را پاک کند وخاطرات خاص را برایشان محو سازد.او میگوید که کلمنتاین با مراجعه به موسسه اعلام کرده از بودن با جوئل راضی نیست ودرخواست کرده که تمام خاطرات مربوط به جوئل از مغزش پاک بشود.
جوئل مدتی بلاتکلیف وغمگین میماند اما بعد از روی خشم وبه قصد انتقام تصمیم میگیرد او نیز از قید خاطرات کلمنتاین رها شود واز دکتر میرزواک میخواهد که کلمنتاین را از ذهنش حذف کند.میرزواک کار را به دستیاران جوانش پاتریک واستن میسپارد وپس از طی مراحلی در کلینیک،قرار میشود آنها یک بار هم به خانهی جوئل بیایند وعملیات پاکسازی را به اتمام برسانند.اما در هنگامی که جوئل توسط گروه به خواب مصنوعی رفته وخاطرات کلمنتاین از ذهنش پاک میشود،مری سرمیرسد.مری منشی میرزواک است که روابطی پنهانی با استن دارد.پاتریک هم در عملیات قبلی شیفتهی کلمنتاین شده وحالا با او قرار دارد.پس از اینکه پاتریک خانه را ترک میکند،استن ومری سرگرم خوشگذرانی خود شده واز جوئل غافل میشوند.در این حین حافظهی ناخودآگاه جوئل که در خاطرات مشترک با کلمنتاین به سر میبرد هرچه به گذشته نزدیک می شود به خاطرات شیرین تر وزیباتری می رسد و وقتی ضمیر ناخودآگاهش متوجه حذف قدم به قدم کلمنتاین میشود به صورت خودآگاه درآمده وتلاش میکند مانع شود زیرا می بیند که هنوز درخشش عشق او در قلبش وجود دارد.

جوئل میفهمد چقدر کلمنتاین را دوست دارد وحاضر نیست او را حتی در خاطراتش از دست بدهد.اما خاطرات یکی یکی وبه سرعت پاک میشوند.جوئل در خاطراتش از کلمنتاین میخواهد که با هم بگریزند ودرجایی پنهان شوند تا دستگاه نتواند آنها را از هم جدا کند.اما هر ترفندی که به کار میبرند،موفق نمیشوند از پاک شدن جلوگیری کنند.کلمنتاین پیشنهاد میکند آنها خاطرهای جدید وغیرواقعی بسازند ودرپشت آن پنهان شوند.این روش پاسخ میدهد.اما استن که به خود آمده،متوجه اشکال پیش آمده درکار میشود ومیرزواک را مطلع میکند.میرزواک سرمیرسد وعملیات را هدایت کرده وموفق میشود تمام حافظهی جوئل را محو کند.
پس از خاتمهی کار،مری تلاش میکند به میرزواک نزدیک شود زیرا تصور میکند او را دوست دارد اما میرزواک حقیقتی را از او پنهان کرده که همسرش آن را برای مری برملا میکند.مری پی میبرد خودش یکی از مشتریان پاک کردن حافظه بوده وچون متوجه ماجرای خود میشود،به سراغ پروندههای کلینیک رفته وهمه را می رباید.
جوئل صبح که ازخواب برمیخیزد،چیزی از کلینیک وکلمنتاین به خاطر ندارد.او مثل همیشه رهسپار کارش میشود اما در ایستگاه قطارناگهان تغییرمسیر داده وبه ساحل میرود.در راه برای اولین بار با کلمنتاین آشنا میشود وکمی بعد آن دو به شدت شیفتهی یکدیگر میشوند درحالی که به یاد ندارند قبلا هم چنین روابطی را با هم داشتهاند.
مری که از پاک کردن حافظهاش به شدت پشیمان است،پروندههای تمام مشتریان را برایشان پست میکند تا خاطراتشان را به یاد بیاورند.پروندهی کلمنتاین هم به دستش میرسد ودرحضور جوئل معلوم میشود او از بودن درکنار جوئل شاد نبوده ومیخواسته او را از ذهنش پاک کند.همین اتفاق برای جوئل هم میافتد وکلمنتاین متوجه درخواست اواز موسسه میشود.ابتدا تنشی میان آن دو رخ میدهد ولی بعد به خود آمده وتصمیم میگیرند زندگی جدیدی را با هم آغاز کنند.

دربارهی فیلم:
موضوع فیلم همانگونه که از اسمش هم پیداست،عجیب ومبتکرانه است البته به همراه این پیام که شما نمیتوانید – حتی اگر بخواهید وعلم هم این فرصت را به شما بدهد – عشق به وجود آمده را از زندگیتان محو کنید وهمیشه درخشش وجرقهای از گذشته همراهتان خواهد بود.ایدهی فیلم جذاب است وجلوههای تصویری خوب وتمیزی هم در اجرا به کار گرفته شده که علاقهمندان فضاهای سورئال را قطعا راضی خواهد کرد.جلوههایی مثل محو شدن صورت آدمهای خیابان وحذف شدن آنها از میان جماعت(حافظهی قهرمان داستان درحال پاک شدن است!)وهمچنین فضای کابوس گونهی خیابانی که به هر طرف برمیگردد بازهم مثل جهت قبلی است!البته در دنیای اصلی هم نشانههایی غیرمعمول توسط خود شخصیتها خلق شده تا ذهن بیننده آمادهی آنچه خواهد دید،بشود.مثلا رنگهای غیر معمولی که کلمنتیان برای موهایش به کار میبرد مثل قرمز آتشین یا آبی فاسد(Blue Ruin)!
یکی از نکات بامزهای که توجهم را جلب کرد این بود که شما تیتراژ کامل فیلم را دقیقا بعد از 17 دقیقه از آغاز فیلم میبینید واین زمانبندی جالب است زیرا آنچه ابتدا دیدهاید وبه نظر غیرعادیست،در واقع انتهای داستان است وبه نظرم تلاش شده تا نشان بدهد هر پایانی میتواند یک آغاز باشد .به علاوه ی این نکته که خاطرات ما جهانی بیرون از اختیار ما هستند ودر زمانی که شکل گرفته اند ثبت شده اند.حتی اگر علم هم بتواند آنها را از مغز ما محو کند مثل این است که عضوی از اعضای بدنمان را قطع کرده باشند.خاطرات چه شیرین وچه تلخ بخشی از وجود ما هستند ودوستشان داریم.

البته فیلم فضایی شلوغ وپرتحرک دارد وکشف داستان هم نیازمند انرژی وحوصلهی کافیست.پس فیلم برای روزهای خستگی ولحظاتی که به دنبال یک فیلم برای خوابیدن هستید،مناسب نیست!اما به علاقهمندان موضوعات روانشناسی وشخصیتشناسی توصیه میکنم حتما این گزینه را برای تماشا درنظر بگیرند.
موضوع فیلم: سینما شان (E) ، فیلم های علمی تخیلی ، فیلم های عاشقانه
نامهای شناخته شده: جیم کری , کیت وینسلت , کریسن دانست , الیجا وود
