سینما مان شان

درباره سینمای مان و سینمای شان

جامه دران (251)

سینما مان شان
سینما مان شان درباره سینمای مان و سینمای شان

جامه دران (251)

جامه دران

نوع فیلم  درام
کارگردان  حمیدرضا قطبی
بازیگران اصلی

 مهتاب کرامتی.............(شیرین)

پگاه آهنگرانی.....(مه لقای جوان)

افسر اسدی...(مه لقای میانسال)

مصطفی زمانی.............(محمود)

باران کوثری....................(گوهر)

جمال اجلالی.................(ارباب)

مدیرفیلم برداری  علی محمد قاسمی
موسیقی  سعید انصاری
تدوین  حسن حسندوست
طراح گریم  ایمان امیدواری
سال تولید  1393
مدت فیلم  102 دقیقه

 

 خلاصه ی فیلم:

زنی جوان به کشور بازمی‌گردد و معلوم می‌شود رازی بزرگ در زندگی گذشته‌ی خانواده‌اش وجود دارد.اما افراد دیگر خانواده هر یک فقط بخشی از ماجرا را می‌دانند و حالا وقت آن است که رازها برملا شوند.

 

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):5.6

 

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):3

 

داستان فیلم:

شیرین با شنیدن خبر درگذشت پدرش به ایران بازمی‌گردد.او که رابطه‌ی بسیار خوبی با پدرش محمود داشته،از این ماجرا آشفته و متاثر است.در روزهای برپایی مراسم ترحیم،شیرین متوجه حضور مرد جوان ناشناسی می‌شود که بسیار به پدرش شباهت دارد اما وقتی در موردش از مادر و خانواده سوال می‌کند،همگی از دادن پاسخ طفره می‌روند و سعی دارند موضوع را بی‌اهمیت جلوه دهند و همین موضوع او را بیشتر به کشف حقیقت ترغیب می‌کند زیرا مطمئن است رازی در گذشته‌ی خانواده هست که مادرش مه‌لقا سعی دارد از او پنهان کند.

سرانجام با پافشاری‌های شیرین،معلوم می‌شود پدرش محمود (که یک خان‌زاده بوده) پیش از ازدواج با مه‌لقا همسری موقت از طبقه‌ی رعیت داشته و حسین ثمره‌ی آن ازدواج است.قرار بوده حسین و مادرش هرگز وارد زندگی محمود نشوند به همین علت مادر به شدت از حسین متنفر است.اما شیرین از داشتن برادر خوشحال است و از این موضوع استقبال می‌کند.او به ملاقات حسین و خانواده‌اش می‌رود.

اما هنوز راز بزرگی در سینه‌ی مادر مانده؛او نمی‌داند چگونه به دخترش بگوید که حسین برادر واقعی او نیست.راز مه‌لقا به سال‌های دور و آغاز ازدواجش با محمود بازمی‌گردد.آنها که ظاهرا زندگی مدرن و متفاوتی درپیش گرفته‌اند و بیشتر اوقاتشان صرف تفریحات و دورهمی‌های خانوادگی می‌شود،ناگهان پی‌می‌برند که نمی‌توانند صاحب فرزند بشوند.مه‌لقا اصرار دارد به پزشک مراجعه کنند ولی محمود در برابر این درخواست به شدت مقاومت می‌کند.همین مقاومت او باعث شروع مشاجره و محکوم شدنش از طرف مه‌‌لقا می‌شود در نتیجه ناخواسته و در حالت مستی اعتراف می‌کند که قبلا صاحب پسری شده و مشکل از او نیست.

 

 

مه‌لقا خبردار می‌شود که پیش از او،ارباب صرفا برای آنکه پسرش را از سربازی معاف کند،یک دختر رعیت را به عقدش درآورده.اما دختر علیرغم قرارشان صاحب پسری به نام حسین شده.محمود به مه‌لقا اطمینان می‌دهد که آن زن مدت‌هاست نقشی دز زندگی‌اش ندارد.اما با این وجود مه‌لقا که پی‌برده مشکل از خودش است،روز‌به‌روز افسرده‌تر و بیمارتر می‌شود.

روزی محمود با هدیه‌ای ویژه سرمی‌رسد.او دختربچه‌ی خردسالی را آورده تا فرزندشان باشد و توضیح می‌دهد که والدین سهیلا در سانحه‌ای کشته شده‌اند.آنها با صحنه‌سازی نزد اقوام وانمود می‌کنند که دختربچه فرزند خودشان است و مه‌لقا،نام او را از سهیلا به شیرین تغییر می‌دهد و هر دو به شدت دلبسته‌ی کودک می‌شوند.

روزی مه‌لقا متوجه می‌شود زنی ناشناس از دور آنها را تعقیب می‌کند.وقتی این ماجرا چند بار دیگر هم تکرار می‌شود،او به تکاپو می‌افتد که شهر کوچکشان را ترک کرده و به تهران بیایند تا کسی نتواند پیدایشان کند و بچه را پس بگیرد.محمود به خواست همسرش این کار را می‌کند.

اما این راز بزرگ دقیقا چیزی نیست که مه‌لقا می‌داند.بخش اصلی ماجرا در سینه‌ی گوهر مانده؛همان دختر رعیتی که ارباب او را به عقد محمود درمی‌آورد.گوهر چاره‌ای جز تسلیم ندارد زیرا معیشت خانواده‌اش در گرو همین موضوع است و کسی توان مقابله با خواست ارباب را ندارد.گوهر تصور می‌کند بعد از تولد فرزندش حسین،محمود بیشتر به دیدنش بیاید ولی او همچنان گاه‌گاه سری می‌زند و هدایایی برای پسرش می‌آورد.وقتی همان ملاقات‌ها هم به تاخیر می‌افتد و محمود مدت زیادی نمی‌آید،خبر می‌رسد که پسر ارباب ازدواج کرده و خوشبخت است.گوهر آنها را از دور می‌بیند و به روزگار سیاه خودش حسرت می‌خورد.

بعد از چند سال محمود دوباره بازمی‌گردد و گوهر و حسین را به گرمی می‌پذیرد.گوهر از این ملاقات‌ها خوشحال است و وقتی فرزند دومش که دختری به نام سهیلا است،به سختی به دنیا می‌آورد،حضور محمود بیشتر و بیشتر می‌شود.سرانجام روزی او تصمیم می‌گیرد دختربچه‌ی شیرخوار را از مادرش جدا کرده و به خانه‌ی خودش ببرد.تلاش‌های گوهر برای نگه‌داشتن فرزندش بی‌ فایده است و خانواده‌ی خودش نیز تسلیم تصمیم محمود هستند و او را مالک بچه می‌دانند.گوهر سعی می‌کند شبانه با بچه‌هایش بگریزد ولی مادرش او را یافته و بازمی‌گرداند.سرانجام محمود با تهدید و خشونت سهیلا را با خود برده و تحویل مه‌لقا می‌دهد.

حال امروز که شیرین مهمان خانه‌ی حسین است،مه‌لقا که حالا زنی میانسال است،تصمیم گرفته تمام حقیقت را به او بگوید و رازهای پنهان خانواده را برملا کند.

درباره‌ی فیلم:

«جامه‌دران» داستان یک راز است یا بهتر بگویم رازهای زندگی یک نفر است که هر کدام از اطرافیان فقط بخشی از ماجرا را می‌داند.شدیدا با کسانی که آن را اثری در مورد «زنان» و حق و حقوق همیشه تضییع‌شده‌ی آنها!!! می‌نامند مخالفم.پیکره‌ی داستان ظلم است اما نه ظلمی که در مورد زنان اعمال می‌شود بلکه ظلمی که از طرف طبقه‌ی اربابی به طبقه‌ی رعیت تحمیل می‌گردد و این موضوع صرفا به جنسیت آدم‌ها ربطی ندارد.در نظام ارباب – رعیتی (در تمام طول تاریخ و تمام جهان)جان و مال و ناموس طبقه‌ی برده و رعیت و زیردست کاملا در اختیار طبقه‌ی بالا بوده و دردناک‌ترین بخش ماجرا این است که خود طبقه‌ی زیردست کاملا این شرایط را پذیرفته و تسلیم بوده؛درست مانند پدر و مادر گوهر که حتی نمی‌توانند تصور کنند که چگونه و اصلا چرا باید با ارباب مخالفت کنند.حتی محمود (ارباب‌زاده و وارث همان تربیت)علیرغم ظاهر متجدد و مهربان خود،به موقع می‌‌تواند آموخته‌های ارثی خود را نشان بدهد و روش ارعاب رعیت را به کار ببندد.در صحنه‌ای که محمود برای بردن سهیلا آمده و گوهر خودش را به هر دری می‌کوبد تا مانع شود،محمود قدرت خود را برای تهدید نشان می‌دهد و یادآوری می‌کند که هر وقت بخواهد می‌تواند حسین را هم ببرد؛ولی فعلا لطف کرده و او را برای مادرش باقی می‌گذارد.همین جمله به گوهر ثابت می‌کند که هرگز با محمود برابر نیست و در هر مرافعه‌ای قطعا بازنده خواهد بود.موضوعی که والدینش سال‌هاست باور کرده‌اند و به عنوان مشیت خود پذیرفته‌اند.

همان‌گونه که گفته شد انتقاد از نظام بورژوازی در این فیلم ربطی به جنسیت ندارد.اگر مرد ظالم هست (ارباب و پسرش) ،مرد مظلوم هم هست (پدر گوهر و احتمالا همه‌ی کارگران دیگر ارباب و...حسین)؛اگر زن مظلوم هست(گوهر)،زن ظالم هم هست (مه‌لقا).مه‌لقا دقیقا به همان طبقه‌ای تعلق دارد که محمود در آن پرورش یافته.آنها آموخته‌اند هر چه را اراده کنند بخرند یا به چنگ بیاورند حتی بچه.او بچه را درست مثل یک شیء تحویل می‌گیرد و محمود بچه را درست مثل یک شی‌ء هدیه می‌دهد.گرچه محمود داستان جعلی دیگری برای مه‌لقا تعریف می‌کند،ولی خود او نیز کوچکترین تلاشی برای تحقیق یا حتی پرس‌و‌جو انجام نمی‌دهد زیرا می‌ترسد و البته احتمال می‌دهد که داستان محمود دروغ باشد.حتی وقتی متوجه می‌شود که مادری به دنبال فرزند اوست،سوالی ندارد و حتی کنجکاو نیست او را ببیند فقط می‌خواهد به دورترین جای ممکن بگریزد.در واقع مه‌لقا هم به همان اندازه‌ی محمود خودخواه و ظالم است.بنابراین کشاندن تحلیل فیلم صرفا به مسایل زنان و حق و حقوق آنها را اصلا نمی‌توانم درک کنم.

اما از نظر سینمایی فیلم از سه اپیزود تشکیل شده که در هر کدام یک زن از احساسات درونی خود سخن می‌گوید:شیرین،مه‌لقا و گوهر.

اپیزود اول را اصلا دوست ندارم.بازی پراغراق و جنون‌آمیز مهتاب کرامتی و حرکات سریع و بیهوده‌ی دوربین داخل عمارت و میان جمعیت بزرگترین لطمه را به اپیزود اول زده.به نظر می‌رسد کارگردان به شدت تحت‌تاثیر فیلم‌های بیضایی بوده و سعی کرده قهرمان سرگردان و فضای وهم‌گونه و کابوس‌وار فیلم‌های او را بازسازی کند.ولی نکته اینجاست که فیلم‌های بیضایی تا انتها همین سیاق را دنبال می‌کنند و اصولا این سبک،امضای ایشان است.اما در جامه‌دران،نوع کار در اپیزود اول هیچ تناسبی با اپیزود دوم و سوم ندارد.

تغییرات رفتاری شیرین هم باورپذیر نیست.زنی بعد از این همه سال می‌‌فهمد پدرش فرزند دیگری هم داشته اما نه ذره‌ای شوکه می‌شود و نه اساسا سوالی برایش پیش می‌آید.بنابراین به سرعت و با آغوش باز به استقبال برادر جدیدش (بخوانید مردی که تا دیروز کاملا بیگانه بوده)می‌رود و خوش‌و‌بش می‌کند و هیجانزده به خانه‌اش می‌رود.این رفتار بیشتر به روابط میان کودکان می‌ماند نه افراد بالغ.کرامتی ابتدا با مرگ پدرش رفتاری دیوانه وار و عصبی نشان می دهد و سپس با فهمیدن ماجرای برادرش آنقدر سرخوش و سرگرم می شود که غیرمنطقی است.

اپیزود دوم نسبت به اولی ساختار بهتر و کاملتری دارد اما بازهم بازی پگاه آهنگرانی را در این قسمت دوست ندارم.پگاه لحن خاص خودش را دارد که از اولین فیلم رسمی‌اش در سینمای ایران تا به حال آن را حفظ کرده.او شُل و وِل و جویده‌جویده سخن می‌گوید و لحنی لاتی و قلدرانه در حرکات و کلامش دارد ( در یک کلام با فن بیان کاملا بیگانه است!).این نوع حرکات و سخن‌گفتن برای دختر جوان طبقه‌ی بالادست و حتی مد‌روز دهه‌ی چهل و پنجاه شمسی ناهمگون و نامتناسب است.پگاه یک دختر کاملا امروزی و تهرانی است و متاسفانه آنقدر قدرت بازیگری نداشته تا بتواند به قالب مه‌لقا دربیاید.

اما اپیزود سوم شاید کاملترین و بهترین بخش فیلم است با بازی‌های سنجیده و دقیق و روایتی بدون لکنت و مستقیم.در واقع فیلم به گونه‌ایست که به‌نظر می‌رسد هر اپیزود آن را کارگردانی متفاوت ساخته است!

در هر صورت جامه‌دران را دوست دارم و آن را فیلمی می‌بینم که دیدنش به ندیدنش می‌ارزد.غافلگیری‌های فیلم کاملا منطقی و به‌اندازه است و به قول معروف شورش را درنیاورده و در هر اپیزود یک بار بیننده را غافلگیر می‌کند و آن هم دقیقا در راستای داستان است.اگر به درام‌های خانوادگی و بیوگرافیک ایرانی علاقه‌مندید،احتمالا فیلم بتواند شما را راضی کند حداقل از جنبه‌ی داستانی می‌تواند سرگرم‌کننده باشد.


موضوع فیلم: سینما مان (ج چ ح خ) ، فیلم های درام
نامهای شناخته شده: مهتاب کرامتی , مصطفی زمانی , باران کوثری , پگاه آهنگرانی

تاريخ : | | نویسنده : سینما مان شان |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.