سینما مان شان

درباره سینمای مان و سینمای شان

معرفی فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (273)

سینما مان شان
سینما مان شان درباره سینمای مان و سینمای شان

معرفی فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (273)

 

چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت

نوع فیلم درام
کارگردان وحید جلیلوند
بازیگران اصلی

 نیکی کریمی.........(لیلا)

امیر آقایی...........(جلال)

سحر احمدپور....(ستاره)

برزو ارجمند......(اسماعیل)

آفرین عبیسی.....(عمه)

شاهرخ فروتنیان.....(دوست جلال)

وحید جلیلوند.....(شوهر لیلا)

مدیرفیلم برداری  مرتضی پورصمدی
موسیقی  کارن همایونفر
تدوین

 وحید جلیلوند

سپهر وکیلی

طراح گریم  سعید ملکان
سال تولید  1393
مدت فیلم  90 دقیقه

 خلاصه‌ی فیلم:

یک آگهی در روزنامه چاپ می‌شود که طبق آن قرار است در روز چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت فرد خیری مبلغی به صورت بلاعوض به یک نیازمند ببخشد.مردم نیازمند بسیاری در محل قرار حاضر می‌شوند. لیلا و ستاره نیز به دلایل متفاوتی محتاج این پول هستند و به آگهی امید بسته‌اند.درحالی‌که فرد آگهی‌دهنده خود نیز درگیر ماجرایی در زندگی شخصی است.

 

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):۶.۸

 

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۳

داستان فیلم:

یک آگهی در روزنامه چاپ می‌شود که طبق آن،فردی خیر مدعی شده در روز چهارشنبه  ۱۹اردیبهشت مبلغ سی میلیون تومان به صورت کمک بلاعوض به یک فرد نیازمند خواهد بخشید.صبح روز موعود جمعیت زیادی از افرادی که هر یک به دلیلی به این پول محتاجند،در محل قرار حاضر می‌شوند.

یکی از این افراد لیلا است.زنی جوان که پس از بیماری و فلج‌شدن همسرش،بار زندگی را به تنهایی و با کارگری در کشتارگاه  به دوش می‌کشد.از آنجا که گفته شده ممکن است همسرش با یک عمل جراحی بهبود پیدا کند،او امیدوار است با گرفتن این کمک مالی بتواند زمینه‌های جراحی را فراهم کند.اما وقتی به محل قرار می‌رسد متوجه می‌شود کسی که آگهی را داده،نامزد سابقش جلال آشتیانی است که بیست سال قبل با ترک ناگهانی لیلا،ازدواجشان را به هم زده.لیلا با اصرارهای جلال از وضعیت زندگی‌اش می‌گوید و امیدی که به دریافت پول داشته.جلال که متاثر شده از او می‌خواهد فردا به ملاقاتش بیاید.شب هنگام همسر لیلا متوجه ماجرا می‌شود و این موضوع او را ناراحت می‌کند.او نگران است که روابطی میان جلال و لیلا شروع شده باشد.صحبت‌های لیلا هم نمی‌تواند اعتماد همسرش را جلب کند.

یکی دیگر از افراد حاضر در جمع ستاره است.او که بعد از مرگ والدینش با عمه و خانواده‌ی او زندگی کرده،اکنون دلبسته‌ی جوانی به نام مرتضی شده که در همسایگی آنها زندگی می‌کند.اما هر بار که مرتضی به خواستگاری آمده،عمه او را رد کرده و مانع ازدواجش با ستاره شده.سرانجام مرتضی و ستاره پنهانی و با حکم دادگاه به عقد یکدیگر درآمده‌اند و منتظر فرصتی برای اعلام این خبر هستند.

روزی  اسماعیل پسرعمه‌ی ستاره ( که به او نیز علاقه‌مند است) آن دو را در خیابان دیده و بر سر این موضوع جنجالی به راه می‌اندازد و ستاره هم چاره‌ای ندارد جز اعتراف به ماجرا.با آمدن دوباره‌ی مرتضی،دعوایی درمی‌گیرد که با مجروح شدن اسماعیل و دستگیری مرتضی پایان می‌یابد.تلاش ستاره برای گرفتن رضایت بی‌فایده است و عمه و خانواده‌اش طلب دیه می‌کنند.به علاوه بعد از برملاشدن راز ازدواج،ستاره را از خانه بیرون می‌اندازند.ستاره مستاصل و درمانده و بدون سرپناه،وقتی از طرف خانواده تشویق به طلاق می‌شود،تصمیم می‌گیرد پول دیه را فراهم کرده و مرتضی را آزاد کند.او با دیدن آگهی منتشرشده در روزنامه،صبح روز چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت در محل قرار حاضر می شود.

طرف دیگر ماجرا جلال آشتیانی است؛مردی که آگهی را چاپ کرده.او که خود از طبقه‌ی متوسط است و خرج خانواده‌ی خود را نیز به سختی تامین می‌کند،به دنبال ماجرایی با خود عهد کرده این مبلغ را به فرد نیازمندی ببخشد.درحالی‌که همسرش از این موضوع ناراحت و ناراضی است.حقیقت این است که فرزند خردسال جلال سال‌ها پیش بر اثر بیماری از دنیا رفته و جلال براین گمان است که اگر هزینه‌‌ی درمان او را در آن روزگار داشت یا کسی این مبلغ را به او کمک می‌کرد،قطعا می‌توانست فرزندش را نجات بدهد.او سال‌هاست که با همین کابوس زندگی کرده و سعی می‌کند به روش خودش از سرنوشت انتقام بگیرد.همسرش سعی می‌کند او را نسبت به رفتارهای نابهنجار و بیمارگونه‌اش آگاه کند ولی جلال نمی‌پذیرد.

در پایان روز،تعداد زیادی برگه‌ی درخواست روی میز جلال مانده و هر کدام از مردم نیازمند به شرح مشکلات خود پرداخته و نیاز مبرمشان به پول را توضیح داده‌اند.جلال ناچار است فقط یک نفر را انتخاب کند درحالی‌که با خواندن برگه‌ها،متوجه می‌شود انتخاب میان آنها چقدر دشوار است و در عین حال او نمی‌تواند به همه کمک کند.

سرانجام قرار می‌شود یک برگه به صورت تصادفی بیرون کشیده شود و این برگه متعلق به ستاره است.اما از آنجا که جلال به لیلا هم قول داده کمکش کند،تصمیم می‌گیرد پول را نصف کرده و به هر دو بدهد.اما وقتی ستاره بعد از شرح مشکلاتش،مطرح می‌کند که باردار است،جلال مصمم می‌شود مابه‌التفاوت پول را از پس‌انداز خانواده‌اش تامین کند اما صبح روز بعد خبری از لیلا نمی‌شود.او به تلفن‌های جلال هم پاسخ نمی‌دهد و ترجیح می‌دهد نزد همسرش بماند.جلال تمام وجه را در اختیار ستاره قرار می‌دهد.

درباره‌ی فیلم:

گرچه فیلم در جشنواره‌ی فیلم فجر و در هنگام اکران با استقبال عالی تماشاگران و منتقدان روبه‌رو شد ولی از نظر من دچار همان مشکلات و ضعف‌هایی است که بقیه‌ی فیلم‌های موسوم به سینمای اجتماعی (ژانری جدیدالخلقه و من‌درآوردی!) در ایران درگیرش هستند.پرحرفی،پند و اندرز،شلوغی داستان و از هر دری سخنی گفتن و ... بخشی از همان عناصر تکراری در این فیلم‌ها هستند.مثلا شخصیت دوست! دقیقا چه کارکردی دارد؟او فقط حضور دارد تا چند پند و نصیحت فلسفی را به گوش بیننده برساند و سکانس های جلال را پر کند؛نقشی که شاهرخ فروتنیان چند سالیست به طور مستمر و با پشتکار خاصی در حال تکرار مداوم آن است:دوست!

البته این فیلم با تقسیم‌بندی داستان به سه روایت سعی کرده خط مرزی مشخصی برای سه داستانش ایجاد کند.اما در این مورد هم اصولا می‌بایست بودجه‌بندی سنجیده‌ای از نظر زمان‌بندی درنظر گرفت که فیلم کاملا به این موضوع بی‌توجه بوده،یعنی هر روایت را شروع کرده و تا جایی که هر داستان دلش می‌خواهد،اجازه یافته کش بیابد و زمان فیلم را پر کند!به عنوان مثال روایت اول که داستان لیلاست،مختصر و سرراست به اصل ماجرا پرداخته و زمانی کوتاه دارد ولی روایت دوم که مربوط به ستاره است،با پرداختن به تمام جزییات روندی بسیار آرام و کند پیدا کرده و در ماجرای آخر دوباره به سرعت می‌رسیم چون زمان فیلم نمی‌تواند از اندازه‌ی متعارف سینمای ما خارج شود.چرا آنقدر که ستاره و زندگی‌اش و مشکلاتش دقیقا به بیننده تفهیم می‌شود،جلال و لیلا برایمان گنگ و بلاتکلیف مانده‌اند؟

از طرف دیگر منطق برخی رفتارها که از شخصیت‌های داستان سرمی‌زند به درستی معلوم نیست.به عنوان مثال توجیه دقیقی برای رفتار جلال وجود ندارد درحالی‌که پایه‌ی اتفاقات داستان و در واقع چسب سه قسمت فیلم،همین عملیست که از جلال سرزده ولی توضیح درست و معقولی در این مورد به بیننده داده نمی‌شود.مثال دیگر مشکلیست که ستاره با خانواده‌اش دارد.عمه مخالف ازدواج است زیرا مرتضی را مورد مناسب و لایقی نمی‌بیند و مطمئن است او نمی‌تواند ستاره را خوشبخت کند.البته در ادامه‌ی فیلم متوجه می‌شویم عمه‌خانم درست تشخیص داده‌اند و مرتضی نه محلی برای زندگی دارد و نه درآمد مناسبی و به محض وقوع مشکلی،همسر باردار جوانش را راهی کوچه و خیابان می‌کند.با توجه به این موضوع عمه فرد بدجنس و نامعقولی نیست فقط نکنه‌سنج و آینده‌نگر است.اما بعد از ماجرای دعوا،او دختر جوان را از خانه بیرون می‌کند و نگران نیست که او شب را در کجا سپری خواهد کرد یا چه بلایی در این شهر بر سرش خواهد آمد.اینجا او یک پیرزن بدجنس و بی‌رحم است.بالاخره تکلیف فیلمساز با این زن چیست؟آیا او نگران برادرزاده‌اش است یا نه؟آیا او زنی بی‌رحم است یا زنی مهربان که نگران آینده‌ی دختریست که به او سپرده شده؟

البته طبعا فیلم نقاط قوت و مثبتی هم دارد که موفق شده نظر مخاطبانش را جلب کند،کاری که امروزه در سینمای ایران بسیار سخت و دشوار است.از آن جمله اینکه می توان برای کارگردان جوان فیلم و بازیگر تازه کارش سحر احمدپور آینده درخشانی تصور کرد.احمدپور برخلاف بیشتر هم سن و سالان تازه واردش،مفهوم بازیگری را کاملا درک کرده و موفق شده کار قابل قبولی ارائه بدهد.

در هر صورت اگر از علاقه‌مندان فیلم‌های درام ایرانی هستید تماشای فیلم را توصیه می‌کنم و بعید می‌دانم از زمانی که برای تماشایش گذاشته‌اید،پشیمان بشوید.


موضوع فیلم: سینما مان (ج چ ح خ) ، فیلم های درام
نامهای شناخته شده: نیکی کریمی , امیر آقایی , شاهرخ فروتنیان , برزو ارجمند

تاريخ : | | نویسنده : سینما مان شان |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.