سینما مان شان

درباره سینمای مان و سینمای شان

معرفی فیلم تیک آف (348)

سینما مان شان
سینما مان شان درباره سینمای مان و سینمای شان

معرفی فیلم تیک آف (348)

تیک آف

نوع فیلم ماجرایی/درام
کارگردان احسان عبدی‌پور
بازیگران اصلی

مصطفی زمانی......(فائز)

پگاه آهنگرانی........(آتنا)

رضا یزدانی.......(شیرزاد)

سوگل قلاتیان...(مسیح)

حمزه مقدم..........(حمزه)
مدیرفیلم‌برداری ساعد نیک‌ذات
موسیقی

محسن شریفیان 

بابک شهرکی

تدوین سپیده عبدالوهاب
طراح گریم سودابه خسروی
سال تولید  ۱۳۹۴
مدت فیلم

۸۵ دقیقه

خلاصه‌ی فیلم:

گروهی از دوستان که هر یک درگیر مشکلاتی در زندگی خود بوده‌اند،بازی خاصی را شروع می‌کنند و در طی بازی،عقده‌ها و احساسات درونی خود را آشکار می‌سازند.

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):۵.۸

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۲

داستان فیلم:

فائز و آتنا بعد از اینکه پدرشان تمام زندگی را در یک قمار به باد می‌دهد و مادرشان نیز از همین غصه دق می‌کند،ناچار می‌شوند به تنهایی بار زندگی خود و برادر کوچکشان دامون را به دوش بکشند.فائز که آرزو داشته موسیقی را به صورت حرفه‌ای ادامه بدهد،اکنون با نوازندگی در مجالس عروسی،امرار معاش می‌کند.همین موضوع باعث برهم خوردن روابط او با نامزدش هم شده.آتنا هم که آرزوی خلبان‌شدن داشته،به ناچار دوره‌های آموزشی را رها کرده و در افسردگی سنگینی فرو رفته.دیدن اوضاع نابسامان آتنا و حتی خودکشی ناموفق او،فائز را به شدت تحت‌فشار قرار داده درحالی‌که خودش هم امیدی به بهتر شدن اوضاع ندارد.

با ورود شیرو (شیرزاد) به بندر،همه‌چیز تغییر می‌کند.شیرو سال‌ها پیش وقتی از جانب دختر مورد علاقه‌اش مورد تحقیر قرار گرفته،با پانهادن بر عرشه‌ی کشتی راه دریا را در پیش گرفته و در این مدت هرگز به بندر بازنگشته.حالا که او پس از سال‌ها بازگشته،فائز از بقیه می‌خواهد که در مدت اقامتش حفظ ظاهر کرده و با کنار گذاشتن غصه‌ها و مشکلات،سعی کنند تا اوقات خوبی برای شیرو بسازند.جمع دوستان شامل آتنا،حمزه(نوازنده‌ای خیابانی که به دعوت فائز با آنها زندگی می‌کند) و نامزد سابق فائز همگی با شیرو که با کاریزمای خاص خود می‌تواند دیگران را جذب کند،همراه می‌شوند.

شیرو به جمع بطری‌بازی را یاد می‌دهد به این ترتیب که با چرخاندن بطری و ایستادن آن رو به یک نفر از میان جمع،دزد و حاکم تعیین می‌شود و دزد ناچار است هر حکمی که حاکم بدهد،اجرا کند.بازی ابتدا ساده پیش می‌رود ولی کم‌کم انتخاب‌ها به سمت و سویی جدی‌تر و خطرناکتر کشیده می‌شوند.هر یک از اعضای گروه،در انتخاب خود سعی می‌کنند عقده‌ها و دردهای نهفته در دلشان را خالی کرده و به همین دلیل از انجام آن لذت می‌برند.

وقت رفتن شیرو می‌رسد درحالی‌که در تمام طول بازی،حکمی به نام آتنا نیفتاده.اما او با اشاره‌ای از جانب شیرو،تصمیم می‌گیرد حاکم و محکوم بازی خودش باشد و به همین علت از بقیه می‌خواهد او را در ربودن یک هواپیمای یاک شرکت نفت یاری کنند تا او بتواند ساعتی به آرزوی خلبانی خود برسد.فائز و بقیه ابتدا با اکراه ولی سپس برای بهبود وضعیت روحی آتنا با او همراه می‌شوند.

گر چه آنها قصد دارند هواپیما را خیلی زود تحویل بدهند،ولی عدم مهارت و مشکلی در پرواز باعث می‌شود آتنا نتواند هواپیما را کنترل کرده و به سمت سقوط و مرگی محتوم پیش برود.

از جملات فیلم:

همون روزا شروع کردم به دویدن؛وقتی تو شرجی می‌دوی،بدنت آبشو از دست میده و دیگه چیزی اضافه نمیاد که از چشات بچکه.

درباره‌ی فیلم:

آنچه در خلاصه‌ی فیلم خواندید،احتمالا می‌تواند شما را به یاد فیلم‌های بسیاری بیندازد از جمله «باشگاه مشت‌زنی» و اگر ذهن خلاقانه‌تری داشته باشید،انتظار فیلمی جذاب و پرپیچش را هم خواهید داشت.اما حقیقت این است که «تیک‌آف» نتوانسته موضوع جذابش را به اندازه و درست بسط بدهد.به عنوان مثال نمی‌دانسته دقیقا چگونه باید داستان را شروع کند به همین دلیل نیمه‌ی نخست فیلم صرف بررسی گذشته‌ی فائز و خانواده‌اش شده (که معلوم نیست خط اصلی داستان است یا نه) و آن هم به ساده‌ترین شکل ممکن یعنی مونولوگی طولانی که شخصیت اصلی یعنی فائز در زمانی نسبتا طولانی از سرگذشت خانواده‌اش و احساساتش و آرزوهایش برای بیننده می‌گوید و البته بخش زیادی از این مونولوگ صرفا برای ساخت جملات زیبا بوده و هیچ کارکردی در بدنه‌ی اصلی فیلم ندارد.به عنوان مثال ماجرای عادت فائز به دویدن (که در جملات فیلم هم ذکر کردم)،نه هرگز ربطی به فیلم دارد و نه هرگز در ادامه شاهد دویدن او هستیم و اصولا معلوم نیست فائز چرا چنین موضوعی را مطرح کرده.

حتی مونولوگ‌گویی (که البته مشخص می‌شود خطاب به بازجو بوده) در ادامه‌ی فیلم فراموش می‌شود و فائز دیگر بقیه‌ی ماجرا را به خود بیننده می‌سپارد که دنبال کند! از طرف دیگر فیلم در فلش‌بک‌زدن بلاتکلیف است و دقیقا معلوم نیست بیننده کدام زمان شخصیت‌ها را دنبال می‌کند.توجه کنید که فائز،مسیح و حمزه دستگیر می‌شوند و دلیل دستگیری‌شان (حداقل در ابتدا) مؤاخذه نیست بلکه قرار است با کمک فائز،با خواهرش که هم‌اکنون در آسمان معلق مانده و ثانیه‌به‌ثانیه به سقوط نزدیک می‌شود،ارتباط برقرار بشود.حالا با تجسم این شرایط می‌بینیم که در اتاق بازجویی به فائز فرصت داده می‌شود که کل داستان فیلم را تعریف کند و از کودکی و مرگ مادر و قماربازی پدر و همسایه‌ها و اقوام هم حرف بزند؛انگار نه انگار که یک وضعیت اضطراری پیش آمده که لحظات در آن مهم هستند!

ایده‌ی شروع یک بازی صرفا سرگرم‌کننده و پیش‌رفتنش به سمت‌و‌سویی جدی‌تر و خطرناک‌تر،ظرفیت کافی برای پرداختن یک فیلم بلند را دارد ولی حتی همین بازی هم در «تیک‌آف» غیرقابل‌باور و غیرجذاب از کار درآمده.در واقع به سختی می‌توان فهمید شخصیت‌ها با نگاه‌های مدام بین هم و با سکوت‌هایشان دقیقا چه چیزی را قرار است به یکدیگر انتقال بدهند بنابراین شادی،اندوه یا خشمشان قابل درک نیست.مثلا ماجرای نوشیدن بنزین نمی‌تواند آنقدر که برای فیلمساز جدی و پراهمیت بوده،برای بیننده هم همان‌میزان اثرگذار باشد یا در صحنه‌ای که حمزه از شنیدن حکمش خشمگین شده و با چاقو شیرزاد را زخمی می‌کند،متحیر رفتار بی‌منطق آنها می‌مانیم.

از طرف دیگر شخصیت‌ها بسیار پادرهوا و گاه حتی بی‌کارکرد هم هستند،هرگز نمی‌فهمیم مسیح دقیقا چرا فائز را رها کرده و چرا علیرغم قطع رابطه با او،به سادگی و به سرعت به جمع بازی او و دوستانش ملحق می‌شود و یا برادر کوچک فائز و آتنا دقیقا چه جایگاهی در داستان دارد؟آیا صرفا برای این است که بدانیم فائز در میانه‌ی انبوه مشکلات،باید از یک پسر کوچک هم نگهداری کند و دلمان برای او بیشتر بسوزد؟به این ترتیب فیلمساز باید توجیهی هم درنظر بگیرد که بدانیم این کودک چگونه ارتزاق می‌شود و غذا می‌خورد و مراقبت می‌شود؛آن هم با توجه به اینکه سرپرستانش (فائز و آتنا) تمام مدت شبانه‌روز را سرگرم چرخیدن‌ با دوستان و انجام سرگرمی‌های بیهوده و عجیب‌و‌غریب هستند.سوال اینجاست که در تمام شب‌هایی که جمع مشغول بازی و درگیری هستند،این کودک کجاست؟آیا چند نگاه خاموش غم‌انگیز در پایان فیلم،تمام دلیل حضور او در فیلم است؟

در این میان حضور چهره‌ای مثل رضا یزدانی هم نمی‌تواند هیچ دلیلی جز کمک‌گرفتن از نام او برای فروش بیشتر داشته باشد زیرا حداقل می‌تواند طرفداران این خواننده‌ی پرآوازه را بدون توجه به علاقه‌مندی یا بی‌علاقگی‌شان به فیلم،برای تماشای هنرمند محبوبشان بر پرده‌ی نقره‌ای به سینما بکشاند؛بگذریم از اینکه یزدانی نتوانسته در قالب بازیگر نقش خود را ایفا کند و حرکاتش در فیلم بیشتر شبیه ژست‌های فتومدلینگ شده که چند جمله‌ی حفط‌شده را هم تکرار می‌کند آن هم با نگاهی که به سختی می‌تواند دوربین را نادیده گرفته و سنگینی حضور عوامل پشت‌صحنه را از خود دور کند.البته قرار است ما شیرزاد را به عنوان یک شخصیت کاریزماتیک بپذیریم که ظاهرا تمام اهل بندر او را می‌شناسند و شیفته‌اش هستند اما در عمل هیچ وجهه یا خصوصیتی در او نمی‌یابیم که دلیلی بر این کاریزمای پرطمطراق باشد جز اینکه می‌دانیم بازیگر او رضا یزدانی خواننده است.

اما اگر به درام‌های جوانانه‌ی ایرانی علاقه‌مندید یا دوست دارید فضای جنوب کشور را با لهجه‌های شیرین آن یادآوری کنید،شاید از تماشای فیلم لذت ببرید و بتوانید با ماجراجویی‌های چند جوان بوشهری همراه شوید.


موضوع فیلم: سینما مان (ب پ ت ث) ، فیلم های درام ، فیلم های ماجرایی
نامهای شناخته شده: مصطفی زمانی , پگاه آهنگرانی , رضا یزدانی

تاريخ : | | نویسنده : سینما مان شان |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.