سینما مان شان

Judy

جودی

خلاصه‌ی فیلم:

فیلم به اتفاقات آخرین سال زندگی جودی گارلند (ستاره‌ی معروف سینما) و دوران زوال او می‌پردازد.

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):۶.۹

امتیاز در سایت متاکریتیک(از صد امتیاز):۶۶٪

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۴

داستان فیلم:

جودی گارلند که زمانی ستاره‌ی سینما محسوب شده و طرفداران بسیاری را جذب کرده بود،اکنون به علت عدم تعادل روانی و اعتیاد به دارو و الکل،دوران سختی را می‌گذراند.هیچ تهیه‌کننده‌ای حاضر نیست با او قرارداد ببندد یا از او دعوت به کار کند.جودی بعد از ازدواج‌ها و طلاق‌های مکرر،درگیر دعوای سختی برای گرفتن حضانت فرزندانش نیز هست.

او که مدتیست بیشتر به اجرای کنسرت‌ می‌پردازد تا بازی در فیلم،به پیشنهاد یک دوست راهی لندن می‌شود زیرا تصور می‌شود در آنجا هنوز طرفداران بیشتری داشته باشد.

وضعیت نامتعادل جودی باعث می‌شود برنامه‌ی اجراها مدام دچار مشکل شده و رفتارهای خارج از کنترل او بر روی استیج،خشم تماشاگران را برمی‌انگیزد.درحالی‌که دیگر هیچ پولی برایش نمانده و هیچ کس هم حاضر نیست به او کمک کند و وضعیت جسمی‌اش هم هر روز بدتر می‌شود،تلاش می‌کند بالاخره یک اجرای خاطره‌انگیز در لندن برگزار کند.

درباره‌ی فیلم:

«فرانسیس اثل گام» معروف به «بیبی گام» وقتی در سیزده سالگی قراردادش را با متروگلدوین میر به صورت رسمی ثبت کرد،بی‌شک به آینده‌ای بسیار درخشان و پرشکوه فکر می‌کرد که بسیار زود قدم به آن می‌نهاد.دروازه‌های موفقیت و شهرت در آغاز نوجوانی به سادگی و یکی‌یکی به روی او گشوده می‌شد آن هم در حالی‌که این دروازه‌های برای بسیاری از هنرمندان در بزرگسالی باز می‌شد و یا حتی برای بسیاری از عشاق حضور در هالیوود،تا پایان عمر دست نیافتنی باقی می‌ماند.اما این همکاری رویایی فقط پانزده سال دوام آورد و متروگلدوین میر دختری را که خودش با اسم هنری «جودی گارلند» بالا کشیده بود،در اوج فلاکت و اعتیاد به آمفتامین و الکل از خود رانده و رها کرد.

البته نمیتوان منکر موقعیتها و امدادهایی شد که پس از آن و توسط عشاق باقی مانده و دوستان خالص بر سر راه او گذاشته شد و متاسفانه همگی به سرعت به بن بست رسیدند.عشقهای مکرر و نافرجام و ازدواجهای پیاپی که به شکست منتهی شدند نیز به نوبه خود مسیر سقوط را هموار کردند.دیوید رز (آهنگساز فیلم)،وینسنت مینلی(کارگردان )،سید لافت(تهیه کننده)،مارک هرون(بازیگر) و میکی دنیز(مالک کلوپ) که به نوبت نقش همسری جودی را برعهده گرفتند،هر یک به سهم خود تلاش کردند با روابط  و مداخلات خود،فرصتهای جدیدی برای او فراهم کنند زیرا دست کم به جز دو نفر اول،بقیه در شرایطی با او پیمان ازدواج بستند که در اوج تنهایی و بیکاری و انزوا بود.اما تمام این فرصتها با  مشکلی نسبتا خودکرده که در رسانه های آن دوران،نوسانات و عدم تعادل وزنی و روانی نامیده شد،به باد رفت.

کنسرت لندن نیز که با زحمت بسیار برای درخشش مجدد او و از طرف معدود دوستان و طرفداران باقیمانده ترتیب داده شده بود،با پرتاب اشیا از سمت تماشاگران خشمگین به پایان رسید تا پایانی باشد بر هر گونه امید نسبت به آینده.آنقدر که مدتی بعد زندگی جودی گارلند هم به پایان رسید.

فیلم تلاش کرده این دوران بحرانی و روزهای پایانی را بدون قضاوت و بدون غرض ورزی و حتی بدون مظلوم نمایی به تصویر بکشد هر چند برای کاستن از تلخی بیشتر کار،در نهایت یک اجرای خاطره انگیز برای جودی طراحی کرده تا نشان بدهد او هنوز هم می توانسته به اوج بازگردد.

طرفداران متعصب جودی گارلند به شدت به فیلم معترض شده و معتقد هستند که در این فیلم ستاره محبوبشان مورد تحقیر قرار گرفته،ولی شخصا هیچ موردی برای توهین یا تحقیر در فیلم ندیدم.حتی این مورد که صدای رنه زلوگر به هیچ وجه قابل قیاس با صدای جودی نیست،به گمانم نمی تواند انتقادی صحیح باشد زیرا امری بدیهی است:جودی گارلند یک نفر بوده و رنه زلوگر یک فرد دیگر است! از آنجا که زلوگر بازیگر متدیست است کاهش وزن هولناکی را برای رسیدن به وضعیت بدنی جودی بر روی خود اعمال کرده و تلاش کرده با ظاهر شکسته و مچاله روزهای پایانی او که در عکسها و تصاویر بایگانی شده،پیش روی مخاطب قرار بگیرد و این کار نه به خاطر توهین به ستاره سابق،بلکه برای نشان دادن وضعیت بحرانی و تاثربرانگیز او بوده به طوری که حتی اگر بیننده ای جودی گارلند را نشناسد یا هیچ تعصبی به او نداشته باشد،از دیدن فیلم متاثر شده و نسبت به او احساس ترحم پیدا کند.

اگر به سرگذشت های واقعی یا حواشی سینما علاقه دارید،حتما زمانی برای تماشای این فیلم  مهیا کنید.

بد نیست این نکته را هم به دانسته هایتان اضافه کنید که جودی گارلند درحالی در بی پولی درگذشت که بعد از او،پیراهن آبی معروفی که در فیلم «جادوگر شهر از» به تن کرده بود،در حراج نیویورک به قیمت یک و نیم میلیون دلار به یک کلکسیونر فروخته شد.