سینما مان شان

درباره سینمای مان و سینمای شان

معرفی فیلم انولا هلمز (449)

سینما مان شان
سینما مان شان درباره سینمای مان و سینمای شان

معرفی فیلم انولا هلمز (449)

Enola Holmes

انولا هلمز

نوع فیلم

فیکشن فانتزی

معمایی/نوجوانانه

کارگردانهری بردبیر
بازیگران اصلی

میلی بابی براون........(انولا)

سام کلافلین......(مایکرافت)

هنری کاویل.........(شرلوک)

لوئیس پارتریج....(تیوکسبری)

هلنا بونهم کارتر.........(مادر)

مدیرفیلم برداریگیلز نوتجنس
موسیقیدنیل پمبرتون
تدوینآدام بوسمان
کشورتولیدکنندهامریکا
سال تولید۲۰۲۰
مدت فیلم۱۲۱ دقیقه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خلاصه‌ی فیلم:

انولا صبح روز تولد شانزده سالگی اش متوجه می شود مادر عجیب و غریبش ناپدید شده.او سعی می کند به کمک هدیه ای که مادر برایش گذاشته،او را پیدا کند.

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):۶.۶

امتیاز در سایت متاکریتیک(از صد امتیاز):۶۸٪

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۲.۵

داستان فیلم:

انولا هلمز پس از مرگ پدر و بعد از اینکه هر دو برادر بزرگترش به قصد پیشرفت خانه را ترک کردند،زندگی دو نفره ای را با مادرش شروع کرده.مادر متفاوتی که روش های غیرمعمول و خاصی برای تربیت دخترش داشته و او را با اعتماد به نفس و بی اعتنا به محیط اطراف و با شیوه های متفاوت بزرگ کرده.

در حالی که روابط انولا و مادرش همواره صمیمی و شاد بوده،اما درست صبح روز تولد شانزده سالگی متوجه می شود در عمارت بزرگ خانوادگی تنها مانده و مادرش به طرز مشکوکی ناپدید شده.دو برادر بزرگ انولا،به نامهای مایکرافت و شرلوک که به ترتیب یک سیاستمدار و یک کارآگاه معروف هستند،از لندن بازگشته و از دیدن عمارت شلوغ و نامرتب و خواهر نوجوانی که چیزی از آداب معاشرت اشراف نمی داند،متعجب می شوند.مایکرافت تصمیم می گیرد با فرستادن انولا به یک مرکز تعلیم و تربیت دختران،شخصیت او را از ابتدا و مناسب نام خانوادگیشان شکل بدهد.اما انولا که تلاش دارد با استفاده از سرنخ های موجود،مادرش را پیدا کند از مدرسه گریخته و با پوشیدن لباس پسرانه راهی لندن می شود.

در حالی که در خانه مایکرافت که به شدت نگران اعتبار سیاسی خودش است،همه جا به دنبال انولاست تا او را به تعلیم و تربیتی دلخواه خودش برساند،شرلوک که شیفته ی هوش سرشار و روحیه ی آزاد خواهرش شده،سعی می کند علاوه بر یافتن او،به آزادی و استقلالش هم کمک کند.

در قطار انولا با پسر جوان اشراف زاده ای به نام تیوکسبری برخورد می کند که از خانه گریخته تا زندگی آزاد و دلخواه خودش را تجربه کند در حالی که خانواده اش با استخدام مردی تلاش می کنند او را بیابند و به خانه بازگردانند.اما پسر جوان و انولا در نهایت ناباوری متوجه می شوند که مرد مزدور در واقع قصد کشتن و از میان برداشتن او را دارد.انولا به تیوکسبری کمک کرده و سعی می کند متقاعدش کند که کسانی از داخل خانواده قصد کشتنش را دارند.بنابراین او تصمیم می گیرد در هر دو مورد وارد ماجرا بشود:یافتن مادرش و یافتن دلایل اقدام به قتل پسر اشراف زاده را.

در لندن انولا موفق می شود با کشف نشانه ها و حل معماها،ردپای مادرش را پیگیری کرده و با حقایقی روبه رو بشود که تا به حال چیزی از آنها نمی دانسته.

سرانجام انولا هلمز با کشف هر دو معما و رسیدن به جواب،موفق می شود پیام واقعی مادرش را درک کرده و با اعتماد به نفس،قدم به زندگی مستقل و جدید خود بگذارد.

از جملات فیلم:

من که نخواسته بودم وايکانت تيوکسبری مارکی بزيل‌وثر توی زندگيم بياد؛

من اصلا تمايلی نداشتم وايکانت تيوکسبری مارکی بزيل‌وثر توی زندگيم بياد؛

پس چرا نسبت به وايکانت تيوکسبری مارکی بزيل‌وثر احساس مسئوليت می ‌کنم؟

درباره‌ی فیلم:

فیلم سبک فیکشن را انتخاب کرده و وظیفه ی تعریف کردن ماجرا را بر دوش انولا،دخترک نوجوان جسور و بازیگوش و استقلال طلب گذاشته تا بتواند پیامش را به نحوی حتی المقدور جذاب به مخاطب نوجوان و والدین او ارسال کند.اما مشکل اینجاست که فیلمساز نتوانسته به حد کافی ماجراهای جذاب و جدید خلق کند؛چیزهایی که پیش از او در فیلمها به کار نرفته باشد.

انولا تلاش می کند بیننده را مثل یک دوست و همراه نامرئی با خود همراه کند و پیوسته در هر موقعیتی رو به دوربین موضوعی را توضیح بدهد؛حتی وقتی شخص دیگری در کنارش حضور دارد از او نمی پرسد که با چه کسی حرف می زند.اما حتی این روش هم تازگی ندارد و بارها و بارها در سینما تکرار شده.نمونه اش در بیشتر آثار سینمای کمدی کلاسیک است که مثلا چارلی چاپلین،باستر کیتون و حتی الیور هاردی در لحظات خاص،به دوربین زل می زنند تا به نوعی به رابطه ی خصوصی میان خود و بیننده اشاره کرده و توجه او را جلب کنند.کاری که حتی مهران مدیری هم در کارهایش آن را الگو قرار داد؛حرکتی که استفاده بیش از حد آن در فیلم،تقریبا به نتیجه ی معکوس رسیده و از فرط تکرار،به حرکتی خسته کننده و کسالت بار تبدیل می شود.

موضوع قطار و آدمکش مزدور هم بارها تکرار شده اما به نظر می رسد «هتل بزرگ بوداپست» که البته فیلمی موفق هم بوده،بیشتر مورد توجه فیلمساز قرار گرفته.اما مشکل اینجاست که نه صحنه ها آنقدر باشکوه و خیال انگیز از کار درآمده و نه داستان جذابیت کافی را دارد.در واقع فیلم پیامی بسیار جدی و مهم دارد که اصولا قابلیت فانتزی کاری را از آن می گیرد:اینکه زنان هم پا به پای مردان باید از حق رای سیاسی برخوردار باشند و دختران جوان هم باید اجازه داشته باشند همانند پسران،زندگی مستقل و آزادی را برای خود انتخاب کنند و با اعتماد به نفس به آرزوهای خود برسند.چنین پیام هایی بسیار ثقیلتر و بزرگتر از یک فیلم در قد و قامت «انولا هلمز» به نظر می رسد.گر چه اساسا همین پیام هم به درستی و معقولانه به بیننده نمی رسد.اینکه مادری آگاه و روشنفکر برای دادن استقلال به دخترش،او را در شانزده سالگی رها می کند تا مثل برادرانش به لندن برود و برای حفظ حیات خودش بجنگد و گلیم خودش را از آب بکشد،ملغمه ای ناموزون از فانتزی و حقیقت جدی است و اینکه فیلم خواسته نوجوانان را به این موضوع ترغیب کند که برای رسیدن به آرزوهایشان باید قید خانه و خانواده(حتی از نوع خوبش) را بزنند،در نوع خود ترسناک و نگران کننده است!

حتی معماهای فیلم و آن تغییر در ترتیب حروف الفبا و حتی اکتشافات قدم به قدم انولا هم آنقدر دم دستی و ساده و بی خاصیت طراحی شده که بعید است بتواند بیننده ای را بر سر هیجان آورده و غافلگیر کند.

در هر صورت اگر به این نوع از فیلمهای فیکشن به خصوص از نوع نوجوانانه اش علاقه دارید،می توانید این فیلم را هم برای تماشا در لیست خود قرار بدهید گر چه شخصا اگر فرزند نوجوانی داشتم،هرگز این فیلم را برایش انتخاب نمی کردم!


موضوع فیلم: سینما شان (E) ، فیلم های معمایی ، فیلم های ماجرایی ، فیلم های فانتزی-فیکشن
نامهای شناخته شده: هلنا بونهم کارتر

تاريخ : | | نویسنده : سینما مان شان |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.