سینما مان شان

A Dark Place

یک جای تاریک

خلاصه‌ی فیلم:

با مرگ پسربچه ای در شهری کوچک،یک راننده مصرانه تلاش می کند ثابت کند که مرگ او طبیعی نبوده و به قتل رسیده است.

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):۶.۲

امتیاز در سایت متاکریتیک(از صد امتیاز):۵۴٪

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۳

داستان فیلم:

دونالد که تا حدودی مشکل ذهنی دارد، به عنوان راننده اتومبیل زباله در شهری کوچک مشغول است و تنها دلخوشی اش نگهداری از مادر سالمند و ملاقاتهای کوتاه با دخترش است.او هر روز هنگام جمع آوری زباله ها،پسربچه ای به نام تایلر را می بیند که از پنجره خانه به او دست تکان می دهد.یک روز تایلر پشت پنجره حاضر نمی شود و همین باعث نگرانی دونالد می شود.خیلی زود او از دیگران می شنود که پسرک ناپدید شده و والدینش بسیار نگران هستند.دونالد سعی می کند به مادر تایلر تسلی بدهد و از طرفی شخصا به جستجو بپردازد.

طولی نمی کشد که جسد پسربچه در رودخانه کشف شده و علت مرگ هم سقوط در رودخانه به دنبال گشت و گذار در نقاط خطرناک جنگل تشخیص داده می شود.دونالد اما نمی تواند این موضوع را بپذیرد و مطمئن است تایلر قربانی خشونتی شده و به قتل رسیده است.او نمی داند چرا،اما نمی تواند پیگیر قضیه نباشد به خصوص وقتی می شنود که او کودکی محتاط بوده و هرگز دست به حرکت جسورانه و خطرناکی نمی زده.

رفته رفته تحقیقات شخصی دونالد نشان می دهد که همه ی اطرافیان پسرک از جمله مادر،پدر،پزشک و کلانتر شهر رازهایی برای مخفی کردن دارند و حتی هیچ کس پیگیر کشف موضوع مرگ او نیست.

کلانتر شهر به دونالد هشدار می دهد که تحقیق در موردی که ربطی به او ندارد،می تواند باعث دردسرش بشود و از او می خواهد که این کار را تمام کند.حتی نیمه شب دو نفر با تهدید او می خواهند دست از پیگیری بردارد اما دونالد پس از آن بیشتر مصمم به تحقیق می شود و در این راه حتی تا نبش قبر و بیرون کشیدن جنازه ی تایلر هم پیش می رود و سرانجام موفق می شود حقیقت را کشف کند.او به این نتیجه می رسد که هیچ کس جز خودش نمی تواند انتقام پسربچه را بگیرد و تصمیم می گیرد شخصا برای اجرای عدالت اقدام کند.

درباره‌ی فیلم:

یک تریلر پلسی جنایی که معمای تلخ و سنگین خود را که آزار و مرگ یک بچه ی شش ساله است،آغاز کرده و قدم به قدم تا اوج داستان که ساختن یک قهرمان است پیش می رود؛ساختن قهرمان از مردی ساده و آسیب پذیر و غیرنرمال که قاعدتا توجه دیگران و مهربانیشان به او از روی ترحم است نه عشق.

او شغل دهان پرکنی ندارد و سطلهای زباله را در پشت ماشین تخلیه می کند؛نمی تواند زنی را که دوست دارد راضی کند که با او درگیر زندگی مشترک بشود؛نمی تواند سرپرستی دخترش را داشته باشد یا مثل تمام آدمهای بالغ بزرگسال ارتباط برقرار کند حتی با یک پسر نوجوان که بسیار از خودش کوچکتر است اما با این وجود تنها کسی در آن شهر کوچک است که نمی تواند عدم حضور یک کودک شش ساله را نادیده بگیرد؛کودکی که قربانی بی صدای تمام بزرگترهای شهر است؛شهری که همه در آن خاموشی را ترجیح می دهند و خود را به خواب می زنند.اما انتخاب نهایی دونالد در واقع نهایت تکامل روحی او و پایان داستان است.مهم نیست که بعد از آن سکانس آخر چه اتفاقی خواهد افتاد.

علیرغم مضمون داستانی تلخ،فیلم از به تصویر کشیدن صحنه های تکان دهنده و آزارنده اجتناب کرده و فقط ماجرای خودش را روایت می کند.

در ضمن فیلمهای دیگری با این عنوان یا بسیار مشابه آن هم موجود هستند که همگی در ژانر وحشت ساخته شده اند.اگر این فیلم را برای دیدن انتخاب کرده اید،دقت کنید که با آنها اشتباه نشود.