شنای پروانه
نوع فیلم | رئال اجتماعی/درام |
کارگردان | محمد کارت |
بازیگران اصلی | جواد عزتی................(حجت) مه لقا باقری............(افسانه) امیر آقایی................(هاشم) طناز طباطبایی...........(پروانه) مهدی حسینی نیا....(مصیب) علی شادمان..........(اشکان) پانته آ بهرام...........(شاپوری) علیرضا داوودنژاد....(احمد آقا) ناهید مسلمی............(مادر) نادر شهسواری............(پدر) ایمان صفا................(محمد) |
مدیرفیلم برداری | سامان لطفیان |
تدوین | اسماعیل علیزاده |
موسیقی | مسعود سخاوت دوست |
طراح گریم | عظیم فراین |
سال تولید | ۱۳۹۸ |
مدت فیلم | ۱۲۰ دقیقه |
خلاصهی فیلم:
فیلمی از شناکردن پروانه در استخر زنانه منتشر شده و در فضای مجازی دست به دست می چرخد و به فاجعه ای در خانواده می انجامد.حجت برادر همسر او تلاش می کند عامل انتشار فیلم را بیابد.
امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۳.۵
داستان فیلم:
فیلمی از پروانه در فضای مجازی و گوشیهای موبایل می چرخد و دست به دست می شود که او را در یک استخر زنانه و با لباس شنا نشان می دهد.هاشم(شوهر پروانه) که گنده لات محل و سردسته اراذل و اوباش منطقه است و همه از او حساب می برند،با دار و دسته اش به استخر حمله برده و همه چیز را ویران می کند.پروانه به برادرشوهرش حجت پناه می برد که برخلاف هاشم،سالها خود را از تمام خلافها و اوباش گریهای محله دور نگاه داشته و سرش به صافکاری و نقاشی اتومبیل گرم است.حجت سعی می کند هاشم را آرام کرده و قانع کند که مقصر این اتفاق،پروانه نبوده اما موفق نمی شود و هاشم در خشمی ناگهانی،همسرش را از پای درمی آورد.
با دستگیری هاشم و مرگ پروانه،زندگی خانواده دگرگون شده و ضجه و ناله های مادر و پدر،حجت را در وضعیت روحی سختی قرار می دهد.از سوی دیگر او نسبت به اینکه نتوانسته از پروانه در برابر برادرش دفاع کند هم عذاب وجدان دارد.
وقتی هاشم به قصاص نفس محکوم می شود،تلاشها و التماسهای خانواده برای گرفتن رضایت از پدر پروانه آغاز می شود اما او بر قصاص پافشاری می کند مگر اینکه خانواده هاشم بتوانند کسی را که با فیلمبرداری و انتشار فیلم،باعث و بانی این فاجعه بوده،شناسایی کرده و به دام بیندازند.حجت مصمم می شود با کمک مصیب که نوچه و وردست مورد اعتماد هاشم بوده،این فرد را بیابد.
او قدم به قدم به سراغ ردپاها و نشانی کسانی می رود که احتمال خصومتی میان آنها و هاشم می رود و یا حدس می زند اطلاعی از ماجرا داشته باشند.حجت در جستجوهایش متوجه می شود که تقریبا همه محل با حمایتها و آموزشهای هاشم مشغول به خرده خلافکاری شده اند و به نوعی مدیون او هستند.از جمله اشکان که در خانه مادری مشروبهای دست ساز تقلبی تولید می کند و شاپوری که با درآمد حاصل از قمارخانه زندگی می کند.اما آنها اظهار بی اطلاعی می کنند.
وقتی روز بعد اشکان و شاپوری به دام ماموران می افتند،لاتها و اوباش دیگر محل به خانه حجت هجوم آورده و او را عامل لو دادن هم محلی هایشان می دانند.در درگیری با این اشرار،حجت و همسرش مجروح می شوند.همسر حجت اصرار دارد هر چه زودتر از این محله کوچ کرده و زندگی خود را نجات بدهند تا مصیبت زندگی هاشم و پروانه بر سر آنها هم آوار نشود.
حجت با کمک محمد(شوهرخواهرش) کسانی را که احتمال می دهد خبرچین باشند یا چیزی را لو داده باشند،ربوده و با شکنجه سعی می کند بفهمد چه کسی کمر به نابودی خانواده آنها بسته.اما هر چه جلوتر می رود،با رازهای بزرگتر و تلخ تری مواجه می شود که می توانند مسیر زندگی خودش و برادرش را برای همیشه تغییر بدهند.در نهایت او در مرز یک انتخاب سخت قرار می گیرد.
از جملات فیلم:
با هر کی به زبون خودش حرف نزنی،فکر میکنن زبون نفهمی.
________________________________________________________
کارتن خواب چه جوری می میره؟یا کم میزنه؛می میره...یا بد میزنه؛می میره...یا یخ میزنه؛می میره.من که کالبدشکافیش نکردم.شب با ما خوابید؛صبح با ما پانشد.
دربارهی فیلم:
بعد از موفقیت فیلمهای اصغر فرهادی در میان تماشاگران و منتقدین،موجی به راه افتاد و فیلمسازان جوان و تازه کار بسیاری سعی کردند با تقلید از فیلمهای او،نام و نشانی برای خود دست و پا کنند و این گونه بود که «سندرم فرهادی» شروع شد!دقیقا همان اتفاقی که بعد از «ابد و یک روز» سعید روستایی شروع شد.فیلمی که در فضایی بدون تلطیف و سانسور و بدون ردکردن شخصیت ها و محیط زندگیشان از فیلتر،زندگی روزمره و دغدغه های قشر خاصی از جامعه را به تصویر کشید که حداقل برای بیشتر قشر سینمارو نامانوس بود.تا پیش از آن،در فیلمها فقط زمانی به دروازه غار و مولوی و خاک سفید و خلازیر نزدیک می شدند که موضوع فیلم صرفا فقر و مشکلات مالی شخصیتها بود آن هم با قهرمانانی که با ادبیاتی پاکیزه و مورد تایید وزارت ارشاد سخت می گفتند و نهایتا درگیر اعتیاد و دزدی بودند.اما فیلم روستایی دوربین را به داخل یک خانه و خانواده برد تا سیاهی و تباهی و زوالی را به تصویر بکشد که این قشر با آنها به دنیا می آیند،پا می گیرند،رویا می سازند و در نهایت می میرند.در واقع درهای جهانی ناشناخته به روی مخاطب بافرهنگ و باسواد و مدرن باز شد تا با خصوصی ترین رازهای مردمی آشنا بشوند که گویی از سیاره ای دیگر آمده اند و کسی تا به حال از رازهای پشت دروازه های آنها خبر نداشته.در کمال ناباوری «ابد و یک روز» به شدت مورد استقبال منتقدین و تماشاگران عام سینما قرار گرفت.پس از آن سندرم جدیدی شروع شد که ستون اصلی فیلم در آنها،فرو رفتن در دل این جماعت ترسناک و غیرپاستوریزه است.«مغزهای کوچک زنگ زده» یکی از نمونه های موفق این موج جدید بود و حالا «شنای پروانه» نمونه ای دیگر از این دسته فیلمهای تلخ و رئال است.
فیلم یک خط داستانی واضح و واحد دارد و یک قهرمان کلاسیک که باید موضوعی را به انتها برساند.فیلمی ناجوانمردانه پخش شده و زندگی یک بی گناه را گرفته و یکی دیگر را هم در آستانه اعدام قرار داده.حجت خیلی زود نشان می دهد که قهرمان قصه است و باید به دنبال مسبب این فاجعه بگردد.بقیه حتی هاشم و پروانه در پیرامون حجت قرار می گیرند .در واقع دورادور او پر است از آدمهایی که حضورشان در فیلم صرفا برای پیش بردن و هل دادن حجت است و بالذات خودشان اهمیتی برای فیلمساز و بیننده ندارند.شخصیتهای جانبی که قهرمان داستان تصور می کند به خوبی می شناسدشان و به واسطه زندگیهای درهم تنیده،رازی میانشان نیست اما ذره ذره پی می برد همه آنها می توانند چیزی جز آن باشند که به نظر می رسند.
از همان اولین سکانس معرفی حجت،در دیالوگی کوتاه که میان او و مشتری ناراضی رد و بدل می شود،کل شخصیت او مشخص می شود آن هم وقتی در برابر بددهنی و توهین و حتی برخورد فیزیکی مشتری،هیچ واکنشی جز عذرخواهی و کوتاه آمدن و سکوت کردن نشان نمی دهد.همین که در چنین محله ای متولد شده و رشد کرده باشی،همسایگان و اقوام و همکلاسها و کسبه محله ات متعلق به قشر خاصی باشند،کلام و رفتاری که هر روز در اطرافت شاهد هستی سرشار از خشونت و وحشی گری و جرم و جنایت باشد و این فرآیند،زن و مرد و مادر و فرزند و پیر و جوان هم نشناسد،از وقتی چشم باز می کنی با قمه و خودزنی و انواع مواد مخدر آشنا شوی و حتی تنها برادرت گنده لات و سردسته اوباش همین محله باشد،اما تو آرام و مودب باشی و خودت را کنترل کنی و دست روی کسی بلند نکنی و سرت به کار خودت باشد و گذرت به قمارخانه ها و قهوه خانه ها و قوادهای محله نیفتد،یعنی قهرمان کلاسیک داستان هستی؛مثل یک کلانتر در وسط دالتون سیتی که باید معمایی را حل و فصل کند!
اما برای کشف حقیقت،راهی نیست جز اینکه وارد گود شده و آدمهای آشنا و ناآشنای محله را کند و کاو کند.اینجاست که رفته رفته آن استعداد بالقوه و آموزه های انباشت شده در درون حجت،یکی یکی نمایان شده و بیرون می ریزند.حجت هم می تواند آدم بدزدد؛حجت هم می تواند شکنجه گر باشد؛حجت هم می تواند سر و صورت جر بدهد؛حجت هم می تواند نقشه های آب زیرکاهانه بکشد.هر چه باشد،او هنوز هم بچه همان محل است!درست مثل بچه هایی که در کوچه بازی می کنند و در آب پشت یک خاور شنا می کنند و چنان سرخوش می شوند که گویی در وسط بزرگترین و مجهزترین پارک آبی جهان هستند،اما هیچ کدام(نه پسرها و نه دخترها) در آن محله سرنوشتی متفاوت از هاشم و پروانه نخواهند داشت.
الیته فیلم به خصوص در نیمه اول،زمان زیادی را صرف به تصویر کشیدن خشونتها و فلاکتهای این بخش از جامعه می کند و اصرار دارد این صحنه ها را در طبیعی ترین حالت ممکن در فیلم بگنجاند اما مشکل اینجاست که این زمان نسبتا زیاد می تواند کسالت بار شده و بیننده را کلافه کند.مثل سکانس حمله به استخر یا هجوم اوباش به خانه پدری حجت.اما در مقابل در نیمه دوم فیلم به خوبی می تواند بیننده را غافلگیر کرده و این افشاگریها را پشت سر هم ردیف کند.یعنی بیننده تا آماده می شود که یک حقیقت را هضم کند،حقیقتی دیگر در مقابلش گشوده می شود و غافلگیرش می کند بنابراین به خوبی می تواند شوک وارد شده بر حجت را درک کند که او هم درست همزمان با بیننده و نه زودتر از او،از همه اینها آگاه می شود.امکان ندارد فیلم را برای اولین بار تماشا کنید و چیزی هم در مورد داستانش نخوانده یا نشنیده باشید و پنهانی سرکی هم به انتهای فیلم نکشیده باشید،اما بتوانید اسرار پایان آن را حدس بزنید و این مزیت اصلی فیلمنامه است.
برگ برنده اصلی فیلم هم بی شک بازی جواد عزتی است که با تمام وجودش در حجت فرورفته و نه فقط حرفها و دیالوگهایش،که حتی عمق چشمهای غمگین و مستاصلش هم متعلق به خود حجت است.و البته حضور کوتاه اما درخشان یک کارگردان نامدار مثل علیرضا داوودنژاد را هم به آن اضافه کنید که گویی خود خود احمدآقاست؛نه یک وجب بیشتر نه یک وجب کمتر!
مهمترین حاشیه فیلم هم شکایت همسر وحید مرادی از سازندگان فیلم بود.وحید مرادی شرور و سردسته اراذل جنوب تهران بود که پس از دستگیری،در زندان و توسط یکی از افراد خودش به قتل رسید.دلیل این شکایت،شباهت ظاهری گریم هاشم به وحید مرادی بود که همسرش بعد از دیدن تیزر فیلم متوجه آن شده بود.جالب است بدانید این فرد از منظر همسرش،فردی جوانمرد و ناموس پرست و پهلوان مسلک معرفی شده!و البته اگر این خانم فیلم اصلی را می دید،متوجه میشد که خوشبخانه در مورد زندگی شوهر ایشان نیست وگرنه ایشان حالا نمی توانست برای اعاده حیثیت شوهرش به دنبال شکایت باشد!
اگر تحمل چنین فیلمهایی را دارید و چنین قهرمانان جسوری را که با پشتکار و سماجت پی یک قضیه را می گیرند دوست دارید،حتما تماشای این فیلم را در برنامه خود قرار بدهید.اما توجه داشته باشید که فیلم سرشار از صحنه ها و جملاتی است که قطعا برای گروه های سنی نوجوان و کودک نامناسب و برای بعضی بزرگسالان آزاردهنده است.اگر خواستید فیلم را به صورت جمعی تماشا کنید،این نکته را مدنظر قرار دهید.
موضوع فیلم: سینما مان (س ش) ، فیلم های درام ، فیلم های نوآر شهری
نامهای شناخته شده: جواد عزتی , امیر آقایی , طناز طباطبایی , پانته آ بهرام