![]()
انتهای خیابان هشتم
| نوع فیلم | درام/شهری |
| کارگردان |
علیرضا امینی |
| بازیگران اصلی |
ترانه علیدوستی صابر ابر حامد بهداد |
| مدیر فیلم برداری | مرتضی غفوری |
| موسیقی | علیرضا کهن دیری |
| تدوین | مهدی حسینی وند |
| سال تولید | ۱۳۸۹ |
| مدت فیلم | ۶۸ دقیقه |
امتیاز فیلم در سینما مان شان(از ۵ نمره): ۳
خلاصه ی فیلم:
سه روزتا اجرای حکم قصاص سعید باقی مانده است.نیلوفر،بهرام وموسی تلاش می کنند دراین سه روز با فراهم کردن دیه وپرداخت آن به ولی دم،سعید را ازمرگ رها کنند.هرکدام ازاین سه نفر،روشی برای تهیه ی پول پیدا می کند اما با همه ی این کارها،هنوز وجه کافی تامین نشده است.آنها ناچارمی شوند برای تهیه ی پول،به هر روشی متوسل شوند.غافل ازاین که این تلاش برای نجات سعید،درحال ویران کردن این سه نفر دیگر است.
![]() |
![]() |
داستان فیلم:
سعید دریک درگیری خیابانی مرتکب قتل شده وحالا درانتظار اجرای حکم اعدام است.خواهرش نیلوفر و نامزد او بهرام ودوستی به نام موسی درتلاشند تا درسه روز باقی مانده به اجرای حکم،مبلغ دیه را فراهم کنند تا شاید ولی دم راضی به گذشت شود.بهرام که درآژانس کارمی کند،تصمیم دارد اتومبیلش رابفروشد وبه دوستش امیر که درپمپ بنزین کارمی کند می سپارد تا برایش مشتری پیدا کند.
موسی هم که دریک اصطبل مشغول کار است،با شرکت درمسابقات بوکس زیرزمینی،تلاش می کند مبلغی را تهیه کند. زنی به نام رعنا اصرار دارد که موسی سرپرستی فرزندش را به او بسپارد.او پس از جدایی از همسرش،فرزندش را نزد خود نگهداری می کند و اجازه نمی دهد مادر وفرزند یکدیگر را ملاقات کنند.
این درحالی است که ولی دم به هیچ عنوان حاضر نیست به تماس های نیلوفر وخانواده اش پاسخ بدهد.نیلوفربه بیمارستان می رود تا کلیه اش را بفروشد اما بعد از درگیری با کادر بیمارستان وخبردار شدن بهرام،موفق نمی شود. ماشین بهرام به فروش می رود ولی خریدار اجازه می دهد ماشین دو روز دیگرهم در دست بهرام باشد.او و نیلوفر امیدوارند بتوانند از فرد خیری وام بگیرند وبقیه ی پولشان را تهیه کنند.آنها برای گرفتن این وام ناچارمی شوند مدتی درشهر این سو وآن سو بروند اما درنهایت موفق نمی شوند وجهی دریافت کنند.
صاحب پمپ بنزینی که امیر درآنجا کارمی کند ،توسط او به نیلوفر پیغام می فرستد که درازای پرداخت مقداری از پول مورد نیازشان،خواسته ای دارد.نیلوفر خواسته ی او را می شنود و رد می کند.موسی تصمیم دارد درشب آخر،دریک مبارزه شرکت کند وپولی که به دست می آورد را به دوستانش بدهد.وردست موسی که آرش نام دارد،پنهانی با بهرام صحبت می کند وبرایش ازخطراتی می گوید که دراین مبارزه جان موسی را تهدید می کند.او مدعیست موسی فقط به خاطر نجات برادرنیلوفر دست به این کار می زند.او از بهرام می خواهد پول ماشین را بدهد تا او درپوکر شرکت کند و پولش را چند برابر کند.بهرام می پذیرد.
![]() |
![]() |
در شب آخر،نیلوفر با امیر تماس می گیرد وبا دریافت لباس هایی که صاحب پمپ بنزین برایش فرستاده،رهسپار آپارتمانی می شود که آدرسش را به او داده اند.موسی فرزندش را به رعنا می سپارد ووارد مبارزه می شود.مسابقه گردان،از او می خواهد که کتک بخورد وببازد تا دو برابر به او پول بدهد.درپایان مسابقه،موسی کتک خورده ومجروح تنها می ماند.بهرام که منتظر آرش است،از طریق پریسا – دوست نیلوفر – از اقدام او آگاه می شود.پریسا فقط می داند که امیر واسطه ی این برنامه بوده است.بهرام به پمپ بنزین می رود و با ریختن بنزین بر روی امیر و خودش و تمام محوطه،دست به انتحار می زند.
از جملات فیلم:
رعنا:تو این دنیا مردم یه اسبو با یه آدم تاخت میزنن؛من دارم یه آدمو می خرم که خوشبختش کنم.نمی فهمی؟
موسی:بدبختش نکن...
رعنا:بدبختی اون جاییه که تو وایستادی موسی،هرجا تو نباشی خوشبخته!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسی: تا حالا باختی ؟
- نه
موسی : پس برو بباز یا ببر یا اصلا هرچی!
![]() |
![]() |
درباره ی فیلم:
انتهای خیابان هشتم نوآری خیابانی - شهری است و طبق روال اینگونه فیلم ها،به شهربه عنوان نمادی تیره وبی رحم وسرشار از لایه های هولناک می نگرد.آدم های شهر بی رحمند و برمبنای قانون جنگل برای ان که خود بلعیده نشوند دیگران را می بلعند.هیچ روزنه ی امیدی نیست واگرهم به نظر راهی پیدا شود خیلی زود معلوم می شود که سرابی بیش نبوده است.آدم های این قصه درسه روز به هر دری می زنند تا پول دیه ای را فراهم کنند تا شاید – فقط شاید –عزیزی را از دست ندهند. براین مبنا فیلم ،فیلم سرعت هم هست زیرا قهرمانان داستان شتاب دارند و درتمام طول فیلم درحال دویدن از نقطه ای به نقطه ی دیگر هستند.درمیانه ی این شتاب،بدیهی است فرصتی برای قهرمانان قصه باقی نمی ماند تا با انسان بودن هم باشند درواقع ما هیچ نکته ی ظریفی ازنامزد بودن نیلوفر وبهرام نمی بینیم تا بخواهیم در انتهای داستان نیلوفر را شماتت کنیم.این دوهرجا هم که به هم می رسند یا با همند،بازموضوع سعید همراه آنهاست.حتی دوستی ها هم واضح وعمیق معرفی نمی شوند زیرا همه فقط قراراست پولی را برای دوستی دیگر فراهم کنند.موسی حتی حاضر می شود جانش را بدهد ولی ما حقیقتا چیزی از دوستی او با سعید ندیده ایم.
اتفاقا نکته ای که درفیلم دوست دارم این است که ما اصلا سعید را نمی بینیم یعنی نمی توانیم قضاوت کنیم که آیا این جمع حق دارند برای نجاتش خود را به آب وآتش بزنند یا نه.ما حتی شاکی – ولی دم – را هم نمی بینیم تا نظربدهیم که حق دارد از قصاص نگذرد یا نه.حتی ماجرای دعوای منتهی به قتل را هم به درستی نمی دانیم زیرا فقط وفقط یک جا نیلوفر شروع به شرح ماجرا می کند که آن هم در آغاز صحبتش دعوت به سکوت می شود و ادامه نمی دهد.فیلم اصلا نمی گوید سعید بی گناه است اما درهر صورت برای خواهر ودوستانش عزیز است.البته شاید تلاش همه ی دوستان هم به خاطرسعید نباشد مثلا بهرام شاید به خاطر نیلوفر است که این کار را می کند نه خود سعید.
نکته ای که درفیلم دوست ندارم این است که نمی شود به آدم ها نزدیک شد.بعضی ها تک بعدی و نامعلوم در فیلم آمده اند واصلا هویتشان گنگ است.پریسا – دوست نیلوفر – کیست وچه کاربردی در قصه دارد؟فامیل است؟دوست است؟عاشق سعید است؟او کیست که درست مثل یک خدمتکار تمام شبانه روز درحال ارائه ی سرویس درخانه ی نیلوفر وپدرش است:کابینت ها را می چیند،غذا می پزد،غذا گرم می کند،ظرف ها را می شوید،نقش یک راننده ی شخصی را برای نیلوفر ادا می کند،پدرنیلوفر را ترو خشک می کند وهمیشه هم در خانه ی آنهاست؛به علاوه ی این که به راحتی از طرف پدرش هفت میلیون پول برای نیلوفر می آورد و اتومبیل پاترول هم دارد.آن وقت منطقی است که نیلوفر به خاطر فقط پنج میلیون تومان حاضر به شرکت درمراسم پنت هاوس گردد؟جالب این است که برخورد نیلوفر هم با او پیوسته و درتمام فیلم تند وارباب منشانه است!
پدرچه نقشی در فیلم دارد؟به نظر می رسد او قرار است نشانمان بدهد که نیلوفر درچه وضعیت بدی گیر افتاده :برادر اعدامی و پدر بیمار.اما حضورپدر آنقدر بی هویت و کم تاثیر است که بعید است حداقل از این منظر،کسی دلش برای نیلوفر بسوزد با توجه به این که تمام خدمات نگهداری پدر را هم پریسا انجام می دهد و کل محبت و زحمات نیلوفر درمورد پدرش صرفا به یک بار اصرار او برای خوردن داروهایش ختم می شود!
![]() |
![]() |
بازی ها را دوست ندارم:به گمانم بازی ترانه علیدوستی بدون کنترل است.برای طبیعی بودن نقش وایجاد حس مفید،حتما لازم نیست که فریاد کشید وجیغ زد.می توان آرام تر بود و حس اضطراب را هم به بیننده القا کرد واین کاریست که ترانه قبلا دربازی هایش به خوبی اجرا کرده.به نظرم این ضعف کارگردانی است نه بازیگری.صابر ابرهم که بی شک از معدود بازیگران جوانیست که رسما بازیگر است وشخصا بازی هایش را دوست دارم اما به گمانم مدتیست درحال تکراریک تیپ ثابت است به نام صابر ابر!نگاه کنید به بازی های ابتدایی اش مثل مینای شهر خاموش.حالا فیلم های متاخرش را ببینید:انتهای خیابان هشتم،اینجا بدون من،آقا یوسف،درباره ی الی و....صابر درتمام این فیلم ها (که اتفاقا همگی هم فیلم هایی مطرح وقابل دفاع هستند) درحال تکرار جوانی درستکار ودلسوز اما وامانده میان اطرافیانی متفاوت است.جوانی که درست درنقطه ای سربه عصیان برمی دارد وبا صدایی گرفته وبغضی درگلو وحالتی آشفته و ترسیده درمقابل این اطرافیان می ایستد.گریم ونام اشخاص را فراموش کنید اما دقت کنید که صحنه های دعوای پسر خانواده با مادرش در اینجا بدون من،صحنه ی درگیری علیرضا با جمع مسافران در درباره ی الی،صحنه ی مرافعه ی جوان درستکار با همسرش در آقا یوسف،صحنه ی درگیری بهرام با امیر درپمپ بنزین از لحاظ اجرایی چه اندازه شبیه هم هستند؟!
حامد بهداد هم اصولا جایی برای نشان دادن خودش نیافته.کاری به کوتاهی وبلندی نقش ندارم کما این که بازی بسیار کوتاه بهداد در محاکمه درخیابان را خیلی دوست دارم اما اینجا،فرصتی برای خودنمایی او نیست.بازی بهداد بیش از حد طبیعی و مستند گونه است و این دربرابر صابرابر وگرداننده ی بوکس و رعنا و زنش و... ناهمگون است.
نکاتی درفیلم گنگ است .البته من نسخه ی خانگی فیلم را دیده ام وازآنجا که درکشور ما هر فیلمی معمولا سه نسخه ی دارد(جشنواره،اکران،نمایش خانگی !) نمی دانم که آیا حذفیاتی صورت گرفته یا فیلم از اول چنین است.مثلا نمی دانم چرا وامی که قرار بود از آقای کشمیری بگیرند،به هم خورد؟(اگر کسی می داند لطفا حتما برایم بنویسد).شنیده ام فیلم در اصل ۹۸ دقیقه بوده وحالا چرا به این روز افتاده و شیر بی یال و دم و اشکم شده فقط خدا می داند!
موضوع فیلم: سینما مان (آ-الف) ، فیلم های درام ، فیلم های نوآر شهری
نامهای شناخته شده: ترانه علیدوستی , صابر ابر , حامد بهداد , علیرضا امینی








