سینما مان شان

The Chalk Line

خط گچی

خلاصه‌ی فیلم:

زن و شوهری در جاده با دختربچه سرگردانی برخورد می کنند که به نظر می رسد هویت مشخصی ندارد.آنها تصمیم می گیرند از او در خانه خود مراقبت بکنند ولی ورود دخترک به خانه،با اتفاقات ناخوشایند و مرموزی همراه می شود.

امتیاز در سایت IMdb (از ده امتیاز):۶.۱

امتیاز در سایت متاکریتیک(از صد امتیاز):۷۵٪

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۳.۵

داستان فیلم:

پائولا و سیمون شبی در جاده با دختربچه خردسالی برخورد می کنند که سرگردان و سراسیمه به نظر می رسد.تلاش پلیس و مددکاران بهزیستی برای کشف هویت او به نتیجه ای نمی رسد زیرا دختربچه هیچ کلامی به زبان نیاورده و تنها واکنشش به محیط پیرامون،فریاد و خشم و حالت تدافعیست.

روانشناس پلیس با دقت بسیار متوجه واکنش کودک به کلمه کلارا شده و احتمال می دهد اسم او کلارا باشد.او با گچ سفید چهارگوشی دور خود می کشد و تا وقتی داخل آن چهارگوش گچی قرار گرفته،آرام و ایمن است اما به محض خدشه دارشدن جایی از خطوط گچی یا تلاش برای بیرون کشیدنش از آنجا،به هم ریخته و پرخاشگر می شود.

پائولا و سیمون که سالها تلاششان برای بچه دار شدن به نتیجه ای نرسیده،از پلیس می خواهند که تا پیداشدن سرنخی از والدین یا هویت او،کودک را به خانه برده و از او مراقبت کنند.کلارا خیلی زود با پائولا رابطه برقرار کرده و درکنارش حس آرامش پیدا می کند.پائولا که از بودن یک بچه در خانه اش خوشحال است،سعی می کند با بزرگ کردن نقوش گچی روی کف خانه،میدان تحرک وسیع تری برای کلارا ایجاد کند تا او بتواند از داخل این مسیرهای گچی به نقاط مختلف خانه مثل آشپزخانه و حمام هم تردد کند.

خیلی زود اتفاقات پیش بینی نشده و عجیب در خانه رخ می دهد که به نظر می رسد از طرف دخترک انجام شده و این موضوع باعث آسیب دیدن جدی مهمان و حتی خود پائولا می شود.اما علیرغم اصرار سیمون و دوستان همسایه مبنی بر اثرات سوء حضور دختربچه ناشناس بر پائولا،او به هیچ وجه حاضر نیست دست از حمایت کلارا بردارد و سعی در کتمان و انکار اتفاقات دارد.

به زودی معلوم می شود کلارا قادر به حرف زدن هست اما به عمد از آن امتناع می کند.همگی تلاش می کنند معنایی برای کلمات مبهمی که او یک بار به کار برده،پیدا کنند.به همین ترتیب احتمال می رود او متعلق به کشوری دیگر مثل آلمان باشد بنابراین از تمام کشورهای اروپایی استعلام کودکان گمشده انجام می شود.ولی باز هم هیچ گزارشی مبنی بر مفقودشدن چنین کودکی در کار نیست.

یک روز وقتی کلارا ناپدید می شود،پائولا تمام تلاشش را به کار می گیرد تا او را یافته و رازش را کشف کند تا اینکه جستجوها و تحقیقات دقیق،او را به مسیر خطرناکی می کشاند تا تنها و بدون کمک دیگران پرده از جنایتی بردارد که سالها مسکوت مانده.

درباره‌ی فیلم:

در همین ابتدای کار خیالتان را راحت کنم که اگر از طرفداران فیلمهای پلیسی و معمایی هستید ولی به فیلمهای ترسناک ماورایی علاقه ای ندارید،این فیلم دقیقا مناسب شماست و اگر با خواندن داستان آن تصور کرده اید با یک فیلم ترسناک از نوع بچه های شیطانی طرف هستید،باید بدانید که نگرانیتان بی مورد است!

تم فیلم و روند داستان سازی آن بیشتر به یک قسمت از مجموعه های پلیسی جنایی شبیه است که البته تایم فیلم سینمایی را دارد.البته زیرکی و دستیابی پائولا به اطلاعات بسیار سهل و ساده رخ می دهد،مثلا دو پرونده پر و پیمان استعلام شده از تمام پلیسهای اروپایی را از روی میز پلیس بر می دارد و می برد و هیچ کس هم متوجهش نمی شود! یا یک غریبه هر وقت می خواهد بسیار ساده و آسان وارد خانه دیگری شده و می چرخد و آب هم از آب تکان نمی خورد و صاحبخانه حتی متوجه بوی بدن یک مرد غریبه با کت و کاپشن که در چند قدمی او ایستاده،نمی شود.اما با این وجود طرح معما جذاب به نظر می رسد و می تواند بیننده را هیجانزده تا پایان با خود نگاه دارد.

در هر صورت فیلم برای یک بعدازظهر تعطیل و کسالت بار می تواند انتخاب خوبی باشد تا ذهنتان را درگیر و بیدار کند.