سینما مان شان

 تراژدی

خلاصه‌ی فیلم:

مردی تصمیم می‌گیرد از شدت تهیدستی خودش را زیر اتومبیل بیندازد تا خانواده‌اش بتوانند از پول دیه،زندگی کنند.اما با زنده‌ماندنش اوضاع زندگی بسیار بدتر از گذشته می‌شود.

امتیاز در سینما مان شان(از پنج امتیاز):۳

داستان فیلم:

قاسم که مردی به شدت تهیدست است و در تهیه خرجی خانه به بن‌بست رسیده،تصمیم می‌گیرد خود را مقابل اتومبیلی بیندازد تا خانواده‌اش بتوانند با پولی که بابت دیه دریافت می‌کنند،مشکلات معیشتی خود را حل کنند.او قبلا شاگردش حبیب را مجبور کرده که علیرغم میلش در این نقشه با او همکاری کند و پس از تصادف،راننده‌ی ضارب را تعقیب کند.

تصادف اتفاق می‌افتد و حبیب به تعقیب اتومبیل گران‌قیمتی می‌پردازد که به قاسم زده و او را به دام می‌اندازد.این درحالیست که قاسم کشته نشده و توسط یکی از همسایگان به نام موسی که اتفاقی شاهد ماجرا بوده،نجات پیدا کرده و به بیمارستان منتقل می‌شود.موسی در واقع کسی است که سال‌ها پیش دلباخته‌ی زینت بوده اما وقتی زینت با قاسم ازدواج کرده،او نیز به زندگی تنها و مجردی خود در همسایگی آنها ادامه داده.

حبیب با دیدن وضع مالی خوب راننده‌ی ضارب که پژمان نام دارد،وسوسه شده و با این ادعا که قاسم مرده،به اخاذی از او می‌پردازد.از طرف دیگر نزد قاسم و خانواده‌اش نیز ادعا می‌کند که راننده فرار کرده.غافل از اینکه پژمان مردی شکست‌خورده است که پس از سالها به ایران بازگشته تا ارثیه‌ی پدرش را به‌دست بیاورد اما تازه متوجه شده که پدرش تمام اموالش را به نام همسر جوانش مهشید کرده.پژمان مدعیست خودش هیچ پولی ندارد و حتی نتوانسته مهریه‌ی همسر مطلقه‌اش را بپردازد ولی به حبیب قول می‌دهد وقتی بتواند حقش را بگیرد،باجی را که او می‌خواهد بپردازد.مهشید پیشنهاد می‌کند که مبلغی مشخص را به پژمان بپردازد و دعوا خاتمه پیدا کند ولی پژمان که معتقد است این مبلغ دربرابر ثروت پدرش بسیار ناچیز است،نمی‌پذیرد.

قاسم که کاملا ناامید شده و مخارج بیماری او نیز به هزینه‌های خانواده اضافه گردیده،متوجه می‌شود دچار بیماری جدی‌تری شده که باعث مرگش خواهد شد.از سوی دیگر حضور موسی و وضع مالی نسبتا خوبش در همسایگی خانه باعث آزار او می‌شود.زینت که از زندگی‌اش ناراضیست مدام بدبختی خودش و بی‌لیاقتی قاسم را یادآوری می‌کند.

قاسم تصمیم می‌گیرد یک بار دیگر ماجرای تصادف و دیه را امتحان کند و برای این کار نیاز دارد که کسی کمکش کند.وقتی حبیب این بار زیربار نمی رود،قاسم فرد دیگری را برای همکاری انتخاب می کند.اما تنها چیزی که نصیبش می شود،مرگی بیهوده است.

درباره‌ی فیلم:

«تراژدی» یک فیلم تلخ است که شخصیتهایش هر چقدر هم پیش می روند و دست به هر کاری هم که می زنند،بیشتر و بیشتر در فلاکت و بدبختی فرو می روند.مثل آدمهایی که در باتلاق دست و پا می زنند و بیش از قبل در آن فرو می روند.

در مورد هاشم این فقر و فلاکت با حس اشتباه بودن سنگین تر هم می شود:اینکه او انتخاب اشتباه همسرش بوده و ناخودآگاه باعث بدبختی آدمهای دیگر هم شده؛احساس اینکه همسر زیبا و جوانترش بی شک در گذشته خاطرخواهان بهتری هم داشته ولی با انتخاب او،زندگی اش را به فنا داده و حالا قطعا پشیمان است؛تماشای هر روزه رقیبی که تنها آدم آسوده خاطر محله است و همواره از آن ارتفاع بالا،شاهد بدبختیهای خانه آنها هم هست؛نگاه غمگین زنی زیبا که از شوهر قراضه اش نه رفاه مالی دیده و نه می تواند چشم به وظایف زناشویی داشته باشد.همین هاست که زندگی هاشم را به یک تراژدی مطلق تبدیل می کند.به آنها اضافه کنید شاگردی را که تنها فرد مورد اعتماد هاشم است و با رسیدن به پول،راه خیانت در پیش می گیرد و پسری که اصولا باید در این سن،عصای دست پدر باشد ولی در عمل باری سنگین تر بر مشکلات مالی او می افزاید.

خط اصلی داستان برای یک اثر کاملا درام که در طبقه فرودست جامعه می گذرد،کاملا مناسب و خوب انتخاب شده اما شخصیتهای فرعی نمی توانند به درستی در داستان جا افتاده و قابل درک بشوند.به نظر می رسد فیلمساز مصمم بوده شخصیت مرد ضارب و زن پدر او را هم به جمع اضافه کند ولی شخصیت پردازی در مورد آنها آنقدر ناقص و مبهم است که بعید است بیننده ای نسبت به دنبال کردن ماجراهای آنها کنجکاو بشود.همچنین است شخصیت پردازی موسی (به عنوان عشق اول زن که هنوزم عاشقش هست) آنقدر بی بخار و سرد و مبهم اجرا شده که به سختی می توان وجه عاشقانه اش را باور کرد.

گر چه فیلم در لحظاتی به وقفه افتاده و به قول معروف لنگ می زند،اما کاملا محسوس است که تمام تلاشش را برای ساخت یک فیلم شریف و پایبند به اصول کلاسیک سینما انجام داده و ارتباط برقرار کردن با مخاطب هم برایش جدی بوده بنابراین برای کسانی که به ژانر درام آن هم از نوع عاشقانه اش علاقه مندند،ارزش تماشا را دارد و حداقل بعد از تماشا،حس تلخ هدررفتن وقت را تجربه نخواهند کرد!