سینما مان شان

انتهای خیابان هشتم

سه روزتا اجرای حکم قصاص سعید باقی مانده است.نیلوفر،بهرام وموسی تلاش می کنند دراین سه روز با فراهم کردن دیه وپرداخت آن به ولی دم،سعید را ازمرگ رها کنند.هرکدام ازاین سه نفر،روشی برای تهیه ی پول پیدا می کند اما با همه ی این کارها،هنوز وجه کافی تامین نشده است.آنها ناچارمی شوند برای تهیه ی پول،به هر روشی متوسل شوند.غافل ازاین که این تلاش برای نجات سعید،درحال ویران کردن این سه نفر دیگر است.

(لطفا پرونده ی کامل را در ادامه ی مطلب بخوانید.)

آقا یوسف

آقایوسف کارمند بازنشسته ایست که برای امرار معاش به عنوان نظافتچی در خانه های مردم کار می کند،اما این راز را از تنها دخترش رعنا مخفی کرده است.اقا یوسف بی نهایت دخترش را دوست دارد و به او می بالد.

روزی آقا یوسف به طور اتفاقی صدای دخترش را روی پیامگیر تلفن دکتری که در خانه اش کار می کند ،می شنود.او آگاه است که دکتر مردی هوسباز و عیاش است و با زنان بسیاری رابطه دارد.این موضوع تمام فکر آقایوسف را مشغول می کند و باعث می شود رابطه ی او و رعنا دچار مشکل شود.

(لطفا متن کامل را در ادامه ی مطلب بخوانید.)

شاعر زباله ها

رفتگر جوانی به طور اتفاقی تکه های چکنویس نامه ای را در یکی از کیسه های زباله می یابد که از طرف دختر جوانی به برادرش نوشته شده است.رفتگر هر شب با خواندن کاغذها ماجرای دخترجوان را دنبال می کند و کم کم درگیر رابطه ای عاطفی با نویسنده ی نامه ها می شود که رابطه ای یک طرفه است.او تلاش می کند با نوشتن نامه هایی برای دختر او را به زندگی امیدوار سازد.

(لطفا متن کامل را در ادامه ی مطلب بخوانید.)